جدول جو
جدول جو

معنی دزدره - جستجوی لغت در جدول جو

دزدره
(دُ دَ رَ)
نام محلی کنار راه تهران و شاهی میان گردنۀ عباس آباد و دوگل در 162100 گزی تهران. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَعْ)
غلطانیدن. (آنندراج). غلطانیدن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ رَ / رِ)
ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان، واقع در 65000گزی خاور رفسنجان و 10000گزی شمال شوسۀ رفسنجان به کرمان و دارای 41 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ رِ)
دهی از دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان. سکنۀ آن 107 تن. آب آنجا از چشمه. محصولات عمده آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دِ رِ)
دختر فرانسوا کلاری تاجر حریرفروش مارسی (فرانسه) که نخست محبوب ناپلئون بناپارت بود سپس زن برنادوت و ملکۀ سوئد گردید. وی قهرمان رمان ’دزیره’ بقلم ’آن ماری سلینکو’ است که به فارسی هم ترجمه شده است
دختردیدیه پادشاه لمبارها و نخستین زوجه شارلمانی که در سال 771 میلادی مطلقه شد
لغت نامه دهخدا
(دِ دَ رَ)
نام شهری است به مصر به ساحل غربی نیل. (دمشقی) (ابن جبیر). شهرکیست در مغرب نیل از نواحی صعید در طرف پایین قوص با بوستانهای بسیار. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دُ رَ / رُو)
معبر تنگ و باریک که دزد تواند رفت. سوراخی درخانه که دزداز آن به درون تواند آمد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دُ گَهْ)
مخفف دزدگاه. مکمن دزدان. کمینگاه:
اندر آن ناحیت به معدن کوچ
دزدگه داشتند کوچ و بلوچ.
عنصری.
و رجوع به دزدگاه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ مَ / مِ)
سیارات را گویند که زحل و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و عطارد باشد. (برهان). کواکب سیاره. (جهانگیری) (آنندراج). هر ستاره ای که بر دور آفتاب حرکت کند مانند زحل و مریخ و زهره و زمین و جز آن. (ناظم الاطباء). صاحب انجمن آرا و به تبع او صاحب آنندراج گویند: این لغت را در فرهنگ رشیدی نیافتیم شاید صحیح نباشد و شاید روزومه باشد:
برمرادت چون نگردد تا قیامت دور چرخ
کز تو درسیرند دایم مهر و ماه دزدمه.
بوسلیک (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زراندود کردن: دخدر القرط، زراندود کرد گوشواره را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ غُ)
دهی از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 12 هزارگزی جنوب تکاب و 6 هزارگزی باختر راه ارابه رو تکاب به بیجار. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم است. سکنۀ آن 301 تن. آب آن ازچشمه سارها و محصول آن غلات و حبوبات و کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
خائیدن غورۀ خرمابن را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خواندن بزغاله بسوی آب. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ رَ)
حکایت صوت آب در وادیها و دره ها. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ رَ / رِ)
چزده. پاره های دنبه و پیه بریان کردۀ روغن گرفته را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). دنبه و پیه ریزه کردۀ بریان شده که جزغاله نیزگویند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به چزده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَرْ رَ)
یکی از مواضع استقرار ساخلو ابوخزیمه در طبرستان. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 165 بخش انگلیسی) ، ازدلام رأس، بریدن سر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
مصدر منحوت عربی از بازداری فارسی. بازداری. بازیاری. دانش تربیت طیور و جوارح و علاج بیماری های آنها. دستور معالجۀ طیور. (یادداشت بخط دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
ده کوچکی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس. واقع در 10هزارگزی شمال غرب حاجی آباد و 8هزارگزی باختر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جزدره
تصویر جزدره
دنبه برشته کرده
فرهنگ لغت هوشیار
دره ای که در کنار دژی در حومه آلاشت واقع است، از توابع دهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی