جدول جو
جدول جو

معنی دریلو - جستجوی لغت در جدول جو

دریلو(دَ)
دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. واقع در 9 هزارو پانصد گزی جنوب خداآفرین و 23هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر، با 135 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دریلو(دَ)
از ایلات ساکن اطراف خلخال آذربایجان و در جنگلهای اطراف آستارا زندگی می کنند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 108)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
ده کوچکی است از دهستان سرشک بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 34هزارگزی باختر ساردوئیه و 10هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ لَ)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج. واقع در 20هزارگزی شمال خاوری رزاب و 15هزارگزی جنوب راه شوسۀ مریوان به سنندج. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ده کوچکی است از دهستان اسفند بخش مرکزی شهرستان سراوان. واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری سراوان و کنار راه فرعی کونک به سراوان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ زِ)
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 20 هزارگزی جنوب خاوری بوکان و هفده هزار و پانصد گزی خاور راه شوسۀ بوکان به سقز، با 459 تن سکنه. آب آن از زرینه رود تأمین می شود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس با 183 تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
شنجار را گویند، (فرهنگ جهانگیری)، اشخار، قلیا، شنجار، (ناظم الاطباء) (از برهان)، قلیا و اشخار را گویند و آن رستنی باشد برگ آن سیاه و بیخ و ریشه آن سطبر، (انجمن آرا) (آنندراج) :
چون علاج دماغ گنده کند
داروی او شراب ریلو باد،
کمال الدین اسماعیل (از انجمن آرا)،
رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دریل
تصویر دریل
((دِ رِ))
مته برقی
فرهنگ فارسی معین
دریا
فرهنگ گویش مازندرانی