جدول جو
جدول جو

معنی دریغاگو - جستجوی لغت در جدول جو

دریغاگو
متاسف، متلهف، مرثیه سرا، مرثیه گو، نوحه سرا، اندوهمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ هََ تَ / تِ)
دریغگو. دریغگوینده. سوکوار. افسوس گوی. دریغگوی. اداکننده لفظ دریغ در مقام تحسر و تأسف بر چیزی از دست رفته، نوحه سرای. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرثیه سرای:
همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد
دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی.
نظامی (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از ایلات اطراف اجارود و مرکب از دویست خانوار است که در اجارود مسکن دارند. ییلاق و قشلاق دارند و زارع و گله دار هستند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 107)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
مهره و صدف. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ زَ دَ / دِ)
دروغگوی. دروغ گوینده. که به راستی سخن نگوید. که راست نگوید. آنکه سخن به دروغ گوید. دروغ زن. افّاک. افوک. افیک. خرّاص. سقّار. طمرس. کاذب. کذاب. مائن. معوه. تکذب، دروغگو پنداشتن کسی را. تکذیب، دروغگو گردانیدن کسی را و گفتن او را که دروغ گفتی. (از منتهی الارب).
- امثال:
دروغگو تا در خانه اش، یا دروغگو را تا به خانه رسانند، چون دروغگو فراموشکار است و ممکن است راه خانه خود را فراموش کند. (از مجموعۀ مختصر امثال چ هند) (از فرهنگ عوام).
دروغگو خانه اش سوخت (یا آتش گرفت) کسی باور نکرد. نظیر، من عرف بالکذب لم یسمع صدقه. (امثال وحکم).
دروغگو خود خود را رسوا می کند. (امثال و حکم).
دروغگو دشمن خداست. (امثال و حکم).
دروغگو زود مچش گیر می آید. (امثال و حکم).
دروغگو کم حافظه است. (امثال و حکم). و رجوع به دروغگوی شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ گَ)
ملاح. کشتیبان. دریاکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ / تِ)
دریاگرفتگی. دریارونده. رونده در دریا. آنکه در دریا رود. دریاگذار. دریاپیما. از عالم (از قبیل) آتش رو و موکب رو. (آنندراج). سفرکننده در دریا. (ناظم الاطباء). دریانورد:
کله خود دریاروان چون حباب
بر آراسته خود همه روی آب.
ملاعبداﷲهاتفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان. واقع در 65هزارگزی باختر راور و 13هزارگزی راه فرعی راور به کرمان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
کسی که براستی سخن نگوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
کاذب، دروغ گوینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریغا
تصویر دریغا
متاسفانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
کذاب
فرهنگ واژه فارسی سره
ترفندباف، دروغ پرداز، دروغزن، کاذب، کذاب
متضاد: راستگو، صادق، صدیق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
كذّابٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
Dishonest, Lying, Untruthful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
malhonnête, menteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
desonesto, mentiroso, falso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
ทุจริต , โกหก , ไม่จริง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
нечестный , лживый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
unehrlich, lügnerisch, unaufrichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
нечесний , брехливий , неправдивий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
nieuczciwy, kłamliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
بے ایمانی , جھوٹا , جھوٹا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
অসৎ , মিথ্যাবাদী , মিথ্যাবাদী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
mdanganyifu, mropok
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
disonesto, bugiardo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
dürüst olmayan, yalancı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
부정직한 , 거짓말하는 , 거짓된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
不正直な , 嘘の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
שקרן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
बेईमान , झूठा , झूठा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
tidak jujur, pembohong, bohong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
不诚实的 , 撒谎的 , 不真实的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
deshonesto, mentiroso, falso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
oneerlijk, leugenachtig, onwaar
دیکشنری فارسی به هلندی