- دریر
- گرد اندام، ستور تیزرو، چراغ روشن، تیز دویدن، خویروانی روان شدن خوی
معنی دریر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دریا، نام فرزند علاالدین عماد شاه، توده بسیار بزرگی از آب شور که بخش وسیعی از زمین را در بر گرفته و کوچکتر از اقیانوس است
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند لهراسپ پادشاه کیانی و برادر گشتاسپ و از مبلغان بزرگ آیین زرتشتی
ابریشم، پرنیان
جسور، شجاع
تاسف
بازار گرمی، نرم شدن، خویرانی (خوی عرق)، خازروانی (خاز خمیر)
در کنار، در سینه
دانستن دریافتن به ترفند
خوش اندام خوشگوشت: پسر
پشتسوار، پس انداز سرباز پس انداز، رده، پشت هم، دنبالیاب شیوه ای در چامه سرایی که واژگان پیاپی در هر خانی باز آیند
افسوس و اندوه و دشوار
زرهک زره کوچک
دم شتر، جامه کهنه
آب بسیار که محوطه وسیعی را فرا گیرد و به اقیانوس راه دارد، بحر
دچار، گرفتار، درگیرنده
آواره بی دندان
دلاور، شجاع، بهادر، بادل، پر دل، دلدار، جری
شکننده خرد کننده
مرد تیز هوش و سبک روی
افسار شتر
ابریشم
آواز کردن بهنگام خواب یا بهنگام جنگی، بانگ کردن آب
دائر، گردان، گردنده، گردگرد، گرداگردان، چرخنده
نویسنده، کاتب، منشی، ادیب، معلم، باسواد، قلمزن
پریروز: (پریر قبله احرار زاولستان بود چنانکه کعبه است امروز اهل ایمانرا) (ناصر خسرو) یا پریر پریر. روز پیش از پریر
تخت پادشاه
بدکار، صاحب شر
فریاد کردن و بانگ کردن، صدای قلم هنگام نوشتن