جدول جو
جدول جو

معنی دریانوردی - جستجوی لغت در جدول جو

دریانوردی
شغل و عمل دریانورد، گردش و مسافرت بر روی دریاها
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
فرهنگ فارسی عمید
دریانوردی
(دَرْ نَ وَ)
عمل دریانورد. مسافرت در دریا، کشتی رانی. (ناظم الاطباء) ، ملاحی. کشتیبانی. و رجوع به دریانورد شود
لغت نامه دهخدا
دریانوردی
الملاّحة البحريّة
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به عربی
دریانوردی
Seamanship
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دریانوردی
navigation
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دریانوردی
pericia en navegación
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دریانوردی
мореплавание
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به روسی
دریانوردی
Seemannschaft
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به آلمانی
دریانوردی
мореплавство
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دریانوردی
żeglarstwo
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به لهستانی
دریانوردی
航海技能
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به چینی
دریانوردی
navegação
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دریانوردی
navigazione
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دریانوردی
מקצוע ימאות
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به عبری
دریانوردی
航海技術
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دریانوردی
zeemanschap
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به هلندی
دریانوردی
การเดินเรือ
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به تایلندی
دریانوردی
pelayaran
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دریانوردی
بحری مہارت
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به اردو
دریانوردی
নৌযান চালনা
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به بنگالی
دریانوردی
usafiri wa baharini
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دریانوردی
denizcilik
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دریانوردی
नौवहन
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به هندی
دریانوردی
항해 기술
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دریانورد
تصویر دریانورد
کسی که با کشتی روی دریا گردش و مسافرت کند، ناخدا، ملاح
فرهنگ فارسی عمید
(دَ وَ)
محمد بن بحیی بن ابی عمر عدنی دراوردی، مکنی به ابوعبدالله و مشهور به ابن عمر. عالم به حدیث و قاضی عدن بود و در مکه مجاور گشت. وی از فضیل بن عیاض و طبقۀ او روایت حدیث کرد، و مسلم بن حجاج و ترمذی از او حدیث آموخته اند. دراوردی هفتاد و هفت بار با پای پیاده به حج رفت و عمری طولانی داشت و بسال 243 ق. در گذشت. او راست: المسند، در حدیث. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 3). از تذکره الحفاظ ج 2 ص 76، المستطرفه ص 50 و تهذیب التهذیب ج 9 ص 518
عبدالعزیز بن محمد بن عبید جهنی مدنی، مکنی به ابومحمد. محدث قرن دوم هجری است. رجوع به عبدالعزیز در همین لغت نامه و نیز به الاعلام زرکلی چ 2 ج 4 ص 150 و تذکره الحفاظ ج 1 ص 248 و تهذیب ج 6 ص 353 و اللباب ج 1 ص 414 و معجم البلدان ج 4 ص 47 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ دی ی)
منسوب به دارابجرد بر خلاف قیاس. و قاعدهً منسوب بدان باید درابی یا جردی شود، و گویند که چون تلفظ دارابجردی ثقیل است آنرا به دراوردی تبدیل کرده اند. (از المعرب جوالیقی و اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ نَ)
سخاوت بی نهایت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ هَُ دَ دَ / دِ)
دریانوردنده. دریارو. آنکه در دریا رود. (آنندراج). مسافر دریا. (از لغت محلی شوشتر - خطی). بحرپیما. بحری، ملاح. کشتی بان. کشتی ران. نوتی. نواتی:
خاطرم فحل است کو دریا نورد آمد چو شیر
شیر بستن گربه آسا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
، کنایه از عرفا و ارباب ذوق. (لغت محلی شوشتر خطی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دریا نورد
تصویر دریا نورد
آنکه با کشتی دریا را طی کند، ملاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا نوردی
تصویر دریا نوردی
طی دریا بوسیله کشتی مسافرت در دریا، ملاحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریانورد
تصویر دریانورد
((~. نَ وَ))
آن که با کشتی دریا را طی کند، ملاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریانورد
تصویر دریانورد
ملاح
فرهنگ واژه فارسی سره
ملاح، ملوان، ناخدا، ناوبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دریانوردی وار
تصویر دریانوردی وار
Nautically
دیکشنری فارسی به انگلیسی