- دریابگ
- دریا بغ دریا سالار
معنی دریابگ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریا بغ دریا سالار
رئیس دریا امیر البحر دریا سالار
بزرگ دریا، رئیس دریا، دریادار
آب زیادی که محوطه وسیعی را فرا گرفته و باقیانوس راه دارد بحر. یا دریای اخضر اخضر، (تصوف) هستی وجود
وصول، احساس، درک، اخذ، ادراک
کوته بالا
منسوب به دریا بحری آبی: اسب دریایی
می، پاد زهر
وجد، وجدان، درک، ترمیم، مرمت، تلافی، گرفتن
مصغر دریا، آبی ایستاده، دریای کوچک و محدود و آبگیر
دریا بغ دریا سالار
صاحب منصب در نیروی دریائی
دریای بزرگ، اقیانوس
دریاچه بحیره
ملاح کشتیبان، دریا کار
امیر و رئیس دریا
طی کننده دریا، دریا گذار
تیز فهم، سریع الانتقال
چشپریابی
دنبال کردن رد و اثر کسی یا چیزی
مرد بسیار بخشنده و باگذشت، دلیر
صاحب منصب در نیروی دریایی، امیرالبحر
کسی که شراب بسیار بخورد و مست نشود، دریانوش
آنچه دیر پیدا شود، آنچه به دشواری به دست آید
دریافتن، گرفتن، گرفتن پول یا چیز دیگر از کسی، پی بردن به امری یا مطلبی، ادراک، فهم
کنار دریا، ساحل دریا، شهری که در کنار دریا باشد، باران شدید سیل آسا
دریای کوچک که از هر طرف خاک بر آن احاطه کرده باشد
مربوط به دریا، زندگی کننده در دریا مثلاً جانور دریایی
صاحب منصبی در نیروی دریایی، امیرالبحر دوم