درویش، شیخ، منصور. جد اعلی خواجه محمود سبزواری. (مجالس النفایس ص 103). خواندمیر آرد: درویش باباعلی خوشمردان درویشی پاکیزه روزگار لطیف گفتار بود و هم در آن زمستان که میرزا ابوالقاسم بابر در مشهد قشلاق نمود از سبزوار بخدمت پادشاه کامکار شتافت و التفات و عنایت بسیار یافت درویش منصور به صفت تقوی و پرهیزکاری اتصاف داشت و در غایت ریاضت اوقات گذرانیده پیوسته نقش فضایل و کمالات بر صحیفۀ خاطر می نگاشت و در فن عروض و صنایع شعری شاگرد مولا یحیی سیبک بود و در علم تصوف سند به حافظ علی جامی درست مینمود و در علم عروض دو رساله تألیف کرد و در جواب قصیدۀ مصنوع خواجه سلمان شرایط اهتمام بجای آورد و مطلع آن قصیدۀ درویش این است، بیت: بس دویدم در هوای وصل یار کس ندیدم آشنای اصل کار. از جمله منظومات درویش منصور این رباعی نیز مشهور است که: موجود چو ذره ای بخود نتوان کرد بسیار حدیث نیک و بد نتوان کرد ایجاد چو، بی قبول ممکن نبود آن راکه قبول کرد، رد نتوان کرد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 62) (رجال حبیب السیر ص 133)
درویش، شیخ، منصور. جد اعلی خواجه محمود سبزواری. (مجالس النفایس ص 103). خواندمیر آرد: درویش باباعلی خوشمردان درویشی پاکیزه روزگار لطیف گفتار بود و هم در آن زمستان که میرزا ابوالقاسم بابر در مشهد قشلاق نمود از سبزوار بخدمت پادشاه کامکار شتافت و التفات و عنایت بسیار یافت درویش منصور به صفت تقوی و پرهیزکاری اتصاف داشت و در غایت ریاضت اوقات گذرانیده پیوسته نقش فضایل و کمالات بر صحیفۀ خاطر می نگاشت و در فن عروض و صنایع شعری شاگرد مولا یحیی سیبک بود و در علم تصوف سند به حافظ علی جامی درست مینمود و در علم عروض دو رساله تألیف کرد و در جواب قصیدۀ مصنوع خواجه سلمان شرایط اهتمام بجای آورد و مطلع آن قصیدۀ درویش این است، بیت: بس دویدم در هوای وصل یار کس ندیدم آشنای اصل کار. از جمله منظومات درویش منصور این رباعی نیز مشهور است که: موجود چو ذره ای بخود نتوان کرد بسیار حدیث نیک و بد نتوان کرد ایجاد چو، بی قبول ممکن نبود آن راکه قبول کرد، رد نتوان کرد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 62) (رجال حبیب السیر ص 133)
بحرالجزائر: جاوه نام ولایتی است از دریابار. (سروری ج 1 ص 365). و رجوع به بحرالجزائر و دریای بحرالجزائر در ردیفهای خود شود نام شهری است. (برهان). جانب جنوبی لارستان وکرمان را دریابار گویند. (حاشیۀ معین بر برهان)
بحرالجزائر: جاوه نام ولایتی است از دریابار. (سروری ج 1 ص 365). و رجوع به بحرالجزائر و دریای بحرالجزائر در ردیفهای خود شود نام شهری است. (برهان). جانب جنوبی لارستان وکرمان را دریابار گویند. (حاشیۀ معین بر برهان)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. واقع در 6هزارگزی جنوب خاوری لنگرود سر راه شوسۀ لنگرود به رودسر، با 1220 تن سکنه (سرشماری 1330 هجری شمسی). آب آن از استخر و رودخانه شلمان تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. واقع در 6هزارگزی جنوب خاوری لنگرود سر راه شوسۀ لنگرود به رودسر، با 1220 تن سکنه (سرشماری 1330 هجری شمسی). آب آن از استخر و رودخانه شلمان تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دریا را گویند که به عربی بحر خوانند. (برهان). دریا. (جهانگیری) : عدیل ماهیان باشم به دریاب که همچون ماهیم همواره در آب. (ویس و رامین). دل و جان هرکس چنان غم گرفت که ماهی به دریاب ماتم گرفت. اسدی. موش را موی هست چون سنجاب لیک پاکی نیابد از دریاب. سنائی. تو حل خواهی شدن در آب معنی اگر هستی یقین دریاب معنی. عطار (از جهانگیری). بحر است و حباب و آب دریا آن بحر درین حباب دریاب. شاه نعمت الله ولی (از آنندراج)
دریا را گویند که به عربی بحر خوانند. (برهان). دریا. (جهانگیری) : عدیل ماهیان باشم به دریاب که همچون ماهیم همواره در آب. (ویس و رامین). دل و جان هرکس چنان غم گرفت که ماهی به دریاب ماتم گرفت. اسدی. موش را موی هست چون سنجاب لیک پاکی نیابد از دریاب. سنائی. تو حل خواهی شدن در آب معنی اگر هستی یقین دریاب معنی. عطار (از جهانگیری). بحر است و حباب و آب دریا آن بحر درین حباب دریاب. شاه نعمت الله ولی (از آنندراج)
ده کوچکی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 24هزارگزی شمال باختری پاوه و کنار راه اتومبیل رو پاوه شهرستان سنندج. واقع در 24هزارگزی شمال باختری پاوه و کنار راه اتومبیل رو پاوه به نوسود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 24هزارگزی شمال باختری پاوه و کنار راه اتومبیل رو پاوه شهرستان سنندج. واقع در 24هزارگزی شمال باختری پاوه و کنار راه اتومبیل رو پاوه به نوسود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)