جدول جو
جدول جو

معنی درگزینی - جستجوی لغت در جدول جو

درگزینی
(دَ گَ)
درجزینی. منسوب به درگزین، که نام شهری بوده است به همدان. رجوع به درگزین و درجزین شود
لغت نامه دهخدا
درگزینی
(دَ گَ)
ناصر بن علی، ملقب به قوام الدین و مکنی به ابوالقاسم. وزیر سلطان محمود سلجوقی. رجوع به ناصر درگزینی در ردیف خود و مآخذ ذیل شود: معجم البلدان ذیل درگزین و اخبار الدوله السلجوقیه و عیون الانباء ص 268 و تتمۀ صوان الحکمه ص 203
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بخشی در ادارات که مسئول نگه داشتن سوابق خدمت کارمندان آن اداره و تغییر ماموریت آن ها است، واحد استخدام
فرهنگ فارسی عمید
(دَ گَ)
درجزین. گویند نام شهر کوچکی است در اقلیم اعلم که یکی از نواحی همدان است و بین همدان و زنجان واقع شده و شهرکی بزرگ و آباد و منزه از منکرات است. (از معجم البلدان). قصبه ای است از توابع همدان و در قدیم شهری بوده اکنون خراب است قدری از آن باقی مانده بعضی علما و وزرا از آنجا برخاسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
خاقانی از عراق سوی درگزین گذشت
هرچند در دل آرزوی درگزین نداشت.
خاقانی.
رجوع به درجزین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درز گرفتن. مربوط کردن و کمال وصل کردن دو چیز را با هم. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به درز گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
شهرت سپهسالارعلی دروغینی از سرداران ترکان خاتون مادر سلطان محمد خدابنده. رجوع به علی دروغینی در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(دِ نَ / نِ)
طولاً. از درازا. (ناظم الاطباء). ’شعوری’ در لسان العجم (ج 1 ص 442) آنرا به معنی طول هر چیز نوشته و افزوده است که یای آن برای وصف ونون برای تأکید صفت و هاء برای بیان خصوصیت است
لغت نامه دهخدا
(دِ)
که بینی دراز دارد. أخطم، أشم و سلعام، درازبینی فراخ حلق کلان شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ خَ نَ)
دهی است از دهستان گندزلو بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری شوشتر. و کنار راه شوسۀمسجدسلیمان به اهواز، با 500 تن سکنه. آب آن از شعبه رود خانه کارون و لوله کشی شرکت نفت است. این ده مرکز کار خانه برق، تلمبۀ فشار، تلفن، راه آهن فرعی و مرکز کشتیهای کوچک شرکت نفت که در طول رود خانه کارون رفت و آمد می نمایند، می باشد. و ساکنان آن از طایفۀ گندزلو هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد گزینی
تصویر بد گزینی
عمل بد گزین مقابل به گزینی
فرهنگ لغت هوشیار
اداره ایست که در وزارتخانه بکار اعضا رسیدگی گرده شغل آنها را معین و تغییر ماموریت آنها را مطابق اطلاعات و احتیاج و شایستگی هر یک تعیین می نماید و سابقاً استخدام پرسنل نامیده می شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارگزینی
تصویر کارگزینی
((گُ))
به کار گماشتن (کسی را)، اداره ای که به کار استخدام، ماموریت، ترفیع، انتقال، بازنشستگی و سایر امور مربوط به کارمندان و کارکنان یک سازمان می پردازد، اداره استخدام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
نزاع، منازعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
خطأ شنيع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
falseness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
fausseté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
falsidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
ความเท็จ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
ложность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
Falschheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
брехливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
fałszywość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
جھوٹا پن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
মিথ্যাচার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
uongo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
falsità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
yanlışlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
거짓됨
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
偽り
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
שקריות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
झूठापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
kebohongan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
假性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
falsedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دروغینی
تصویر دروغینی
valsheid
دیکشنری فارسی به هلندی