جدول جو
جدول جو

معنی درژاوین - جستجوی لغت در جدول جو

درژاوین
(دِ)
گاوریل رومانوویچ (1743- 1816 میلادی). شاعر روسی و ملک الشعرای دربار کاترین دوم بود. الکساندر اول او را در سال 1802 میلادی به وزارت منصوب کرد. برخی او را برجسته ترین شاعر روسیه قبل از پوشکین میدانند. از مشهورترین اشعار غنائی فراوانش چکامه ای تقدیم به خداست که آنرا در 1784 میلادی سروده است. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دواوین
تصویر دواوین
دیوان ها، دادگاه ها، عدالت خانه ها، دفترخانه ها، دفترهای حساب، جمع واژۀ دیوان، دفترهای شعر و کتاب که اشعار شاعری در آن چاپ شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
دواوین. جمع واژۀ دیوان. (منتهی الارب). رجوع به دیوان و دواوین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دیوان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اداره و دفتر کار وزارتخانه در قدیم. (یادداشت مؤلف). رجوع به دیوان شود، جمع واژۀ دیوان به معنی دفتر محاسبه. دفتر حساب. دفتر عمومی برای ثبت درآمد و هزینه. (از یادداشت مؤلف) : و نزل و ربع این مستغلات به دواوین سلاطین نمی دهی. (سندبادنامه ص 166). عمران بن هرون همدانی انکار مساحت ضیاع خود کرد به نزدیک بعضی از والیان و حاکمان دواوین. (ترجمه تاریخ قم ص 106) ، فراهم آمدنگاه کتب و کتابت که در آن لشکریان و اهل عطیه مکتوب باشند. (آنندراج). رجوع به دیوان شود، کتاب و رسالۀ شعر هر شاعر. (یادداشت مؤلف).
- علم دواوین، عبارت است از معرفت اشعار مدونه و ترکیب مصنوعه به اعتبار ترکیب و معنی و اعراب و بنا و سایر رموز و اشارات و عموم لطایف و مناسبات آن. این علم سه فایده دارد: اول آن که علم به کتابت و سنت به واسطۀ آنکه عربی الدلاله اند موقوف است بر نحو و صرف و لغت و غیر آن از اقسام عربیت و جمیع این اقسام بر دواوین عرب موقوف، زیرا که دلایل همه از آنجاست. و فایدۀ دوم، وظیفۀ صاحب این علم آن است که اول معانی مفردات کلمات را معلوم و بعد از آن به حسب ترکیب، معنی بیت را درک کند. و در وجوه اعراب کلمات اشعار تأویل نماید. فایدۀ سوم، ذکر اشعار لطیفه و ابیات سایره از عربی و فارسی مناسب در هر مقام. (از نفایس الفنون قسم 1 صص 73-74)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کروان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کروان شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کلاس، بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در پانزده هزارگزی خاور سردشت، یک هزار و پانصدگزی شمال راه شوسۀ سردشت به بانه محلی است کوهستانی معتدل، سالم، که سکنۀ آن 51 تن است، آب آنجا از چشمه، محصول آن غلات، توتون، میوۀ جنگلی، شغل اهالی زراعت و گله داری است، و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
لغتی است در سراویل. (منتهی الارب). رجوع به سراویل شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ درویش. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به درویش شود
لغت نامه دهخدا
(پَ بِ زَ دَ)
کاویدن. بحث کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به کاویدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ده کوچکی است از دهستان طغرابجرد بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 49 هزارگزی شمال زرند و 7 هزارگزی خاور راه فرعی زرند - راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
یکی ازجامه های زنان (در ردیف شاما کچه و پیراهن)، داون
لغت نامه دهخدا
جمع دیوان، بمعنی اداره و دفتر کار وزارتخانه در قدیم و دفتر محاسبه، دفتر حساب، و بمعنی فراهم آمدن کتب و کتابت و شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاوین
تصویر دیاوین
دواوین، جمع دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراویش
تصویر دراویش
جمع درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داوین
تصویر داوین
یکی از جامه های زنان (در ردیف سماخچه و پیرهن نام برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواوین
تصویر دواوین
((دَ))
جمع دیوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داوین
تصویر داوین
داون، یکی از جامه های زنان (در ردیف سماخچه و پیرهن نام برند)
فرهنگ فارسی معین
دامنه و قله ای به ارتفاع ۲۹۸۵ متر در منطقه کوهستان غرب چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
گریختن، در رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
آب را در کشتزار تقسیم کردنآبیاری
فرهنگ گویش مازندرانی