دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد، واقع در 7هزارگزی جنوب بجستان و 6هزارگزی باخترراه شوسۀ عمومی بجستان به فردوس. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد، واقع در 7هزارگزی جنوب بجستان و 6هزارگزی باخترراه شوسۀ عمومی بجستان به فردوس. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، واقع در 27هزارگزی باختر معلم کلایه، با 408 تن سکنه (در سال 1335 هجری شمسی). آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. نصف از اهالی آن طایفۀ مراغه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، واقع در 27هزارگزی باختر معلم کلایه، با 408 تن سکنه (در سال 1335 هجری شمسی). آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. نصف از اهالی آن طایفۀ مراغه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
تریاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). تریاک. (دهار). لغتی است در تریاق و آن معرب از رومی است. (از المعرب جوالیقی). چیزی که الم و غم میبرد. پادزهر. پازهر. یک قطعه از آن ’ثریاقه’باشد. (از اقرب الموارد). طرّاق. طریاق. (المعرب). و رجوع به تریاق شود، می. (منتهی الارب). خمر. (از اقرب الموارد). و رجوع به تریاق شود
تریاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). تریاک. (دهار). لغتی است در تریاق و آن معرب از رومی است. (از المعرب جوالیقی). چیزی که الم و غم میبرد. پادزهر. پازهر. یک قطعه از آن ’ثریاقه’باشد. (از اقرب الموارد). طِرّاق. طِریاق. (المعرب). و رجوع به تریاق شود، می. (منتهی الارب). خمر. (از اقرب الموارد). و رجوع به تریاق شود
ناخن. اسم ترکی ظفر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). اسم ترکی ظلف است. (فهرست مخزن الادویه). به معنی ناخن، و این ترکی است. (آنندراج) : اسیر نکبت هجران شدم بدانگونه که همچو پیل ز سرپنجه رویدم درناق. ملا فوقی (ازآنندراج)
ناخن. اسم ترکی ظفر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). اسم ترکی ظلف است. (فهرست مخزن الادویه). به معنی ناخن، و این ترکی است. (آنندراج) : اسیر نکبت هجران شدم بدانگونه که همچو پیل ز سرپنجه رویدم درناق. ملا فوقی (ازآنندراج)
تریاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یکی آن دراقه است. (از اقرب الموارد) ، می. (منتهی الارب). خمر، درختی است میوه دار و میوۀ آن. (از اقرب الموارد). شفتالو. هلو (معمول در سوریه). (یادداشت مرحوم دهخدا)
تریاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یکی آن دراقه است. (از اقرب الموارد) ، می. (منتهی الارب). خمر، درختی است میوه دار و میوۀ آن. (از اقرب الموارد). شفتالو. هلو (معمول در سوریه). (یادداشت مرحوم دهخدا)