جدول جو
جدول جو

معنی دروغگو - جستجوی لغت در جدول جو

دروغگو
(دُ زَ دَ / دِ)
دروغگوی. دروغ گوینده. که به راستی سخن نگوید. که راست نگوید. آنکه سخن به دروغ گوید. دروغ زن. افّاک. افوک. افیک. خرّاص. سقّار. طمرس. کاذب. کذاب. مائن. معوه. تکذب، دروغگو پنداشتن کسی را. تکذیب، دروغگو گردانیدن کسی را و گفتن او را که دروغ گفتی. (از منتهی الارب).
- امثال:
دروغگو تا در خانه اش، یا دروغگو را تا به خانه رسانند، چون دروغگو فراموشکار است و ممکن است راه خانه خود را فراموش کند. (از مجموعۀ مختصر امثال چ هند) (از فرهنگ عوام).
دروغگو خانه اش سوخت (یا آتش گرفت) کسی باور نکرد. نظیر، من عرف بالکذب لم یسمع صدقه. (امثال وحکم).
دروغگو خود خود را رسوا می کند. (امثال و حکم).
دروغگو دشمن خداست. (امثال و حکم).
دروغگو زود مچش گیر می آید. (امثال و حکم).
دروغگو کم حافظه است. (امثال و حکم). و رجوع به دروغگوی شود
لغت نامه دهخدا
دروغگو
کسی که براستی سخن نگوید
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
دروغگو
کاذب، دروغ گوینده
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
فرهنگ فارسی معین
دروغگو
کذاب
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
فرهنگ واژه فارسی سره
دروغگو
ترفندباف، دروغ پرداز، دروغزن، کاذب، کذاب
متضاد: راستگو، صادق، صدیق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دروغگو
كذّابٌ
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به عربی
دروغگو
Dishonest, Lying, Untruthful
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دروغگو
malhonnête, menteur
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دروغگو
disonesto, bugiardo
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دروغگو
нечестный , лживый
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به روسی
دروغگو
unehrlich, lügnerisch, unaufrichtig
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به آلمانی
دروغگو
нечесний , брехливий , неправдивий
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دروغگو
nieuczciwy, kłamliwy
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به لهستانی
دروغگو
不诚实的 , 撒谎的 , 不真实的
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به چینی
دروغگو
অসৎ , মিথ্যাবাদী , মিথ্যাবাদী
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به بنگالی
دروغگو
بے ایمانی , جھوٹا , جھوٹا
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به اردو
دروغگو
deshonesto, mentiroso, falso
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دروغگو
ทุจริต , โกหก , ไม่จริง
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به تایلندی
دروغگو
mdanganyifu, mropok
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دروغگو
dürüst olmayan, yalancı
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دروغگو
부정직한 , 거짓말하는 , 거짓된
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به کره ای
دروغگو
desonesto, mentiroso, falso
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دروغگو
שקרן
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به عبری
دروغگو
बेईमान , झूठा , झूठा
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به هندی
دروغگو
tidak jujur, pembohong, bohong
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دروغگو
oneerlijk, leugenachtig, onwaar
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به هلندی
دروغگو
不正直な , 嘘の
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُشْ وارْ)
دروغگو. دروغگوی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دروغگو شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دروغگویی. حالت و کیفیت دروغگو. عمل دروغگو. کذب. مکالمۀ دروغ. تکلم به دروغ. (ناظم الاطباء). کذبه. (دهار). کذابی. نمله. (منتهی الارب) :
مجنون که در آن دروغگوئی
دید آینه ای بدان دوروئی.
نظامی.
و رجوع به دروغگو و دروغگوی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ دَ / دِ)
دروغگو. دروغ گوینده. آنکه سخن به دروغ گوید. دروغ زن. افاک. (دهار). المعی ّ. تکذّاب. (منتهی الارب). خرّاص. (دهار). دجّال. رهدون. زرّاق. سدّاج. سرّاج. سنوب. سوهق. سهوق. صواغ. عثر. عجری ّ. غموض الحنجره. (منتهی الارب). ناجر. قبقاب. (دهار). کاذب. کذاب. کذبان. کذبانه. کذبذب. کذبذبان. کذبه. کذوب. کذوبه. (منتهی الارب). کیذبان. (دهار). مائن. مذّاع. مذیذ. مسیح. مکذبان. مکذبانه. ملسون. مهتبل. میّان. میون. والع. هثّاث. هثهاث. هلوف. (منتهی الارب). یلمع. (دهار) :
مر مرا ای دروغگوی سترگ
تا لواسه گرفت از این ترفند.
خفاف.
دروغگوی به آخر نکال و شهره بود
چنانکه سوی خردمند شهره شد مانی.
ناصرخسرو.
اکذاب، دروغگوی یافتن کسی را. خصّاف، بسیاردروغگوی. رجل خطارب و خطرب، مرد مفتری دروغگوی. صباغ، دروغگوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد. ملاّ ذ، دروغگوی که گوید و نکند. ملمند، ملوذ، دروغگوی که آنچه گوید نکند. نسّاج، دروغگوی سخن ساز. (منتهی الارب). و رجوع به دروغگو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دروغگویی
تصویر دروغگویی
عمل دروغگو کذابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروغگوی
تصویر دروغگوی
کاذب، کذاب، دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درودگر
تصویر درودگر
نجار
فرهنگ واژه فارسی سره
دروغگو
فرهنگ گویش مازندرانی
دروغ گو
فرهنگ گویش مازندرانی