جدول جو
جدول جو

معنی درودآباد - جستجوی لغت در جدول جو

درودآباد
(دُ)
ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وْ)
آباد کردۀ دیو. آباد از دیو، جن دار و جنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جای در فراوان
لغت نامه دهخدا
(هَِ رُ)
شهر کوچکی است که مرکز شهرستان خلخال، در 198 هزارگزی خاور تبریزو 56 هزارگزی جنوب اردبیل واقع و مختصات جغرافیایی آن بدینقرار است: طول 48 درجه و 31 دقیقه، عرض 37 درجه و 38 دقیقه: اختلاف ساعت با تهران 11 دقیقه و 28 ثانیه دیرتر. این شهر قدمت تاریخی ندارد و بتحقیق تا 300 سال قبل دهی از املاک خوانین سعادلو بشمار میرفته است. در دورۀ فتحعلیشاه قاجار ساکنان هروآباد خود را از تسلط خوانین سعادلو خارج کردند و مرکز حکومت دولتی در آنجا تشکیل شد تا چند سال قبل نیز بخشی شمرده میشد و وابسته به شهرستان اردبیل بود. محله های قدیم شهر بدین نامها خوانده میشود: محلۀ بالا، محلۀ پایین یا برشته کوچه، محلۀ قاضی لر. دو میدان بزرگ دارد. ساختمان بازار و دکانها نیز چندان منظم نیست. درجنوب و باختر شهر قلمستانها و باغهای میوه و رود خانه کوچکی است که به رود هروآباد معروف است این رودخانه از قسمتی از شهر نیز عبور می کند. سکنۀ آن بیش ازشش هزار تن است آب مشروب مردم از سه رشته قنات و چشمه ها و در تابستان از رود خانه هروآباد است. صنعت دستی مردم بافتن شال، خورجین و کرباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 به اختصار). رجوع به خلخال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ)
دهی است از دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران در 20 هزارگزی غرب کرج کنار راه کرج به اشتهارد، در جلگۀ معتدل هوائی واقع و دارای 1200 تن سکنه است. آبش از رود خانه کرج و محصولش غلات، بنشن، صیفی، چغندرقند، و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
نام شهر مدائن است و آن را طهمورث دیوبند که از جملۀ پیشدادیان است بنا کرده بود و جمشید به اتمام رسانید. (برهان). آباد شده... و آن هفت شهر بوده که مدائن سبعه خوانده اند. قادسیه. رومیه. حیره. بابل. حلوان. نهروان و مدائن. جمشید بر دجلۀ بغداد از سنگ پلی عظیم بسته بود، اسکندر آن پل را مانند تخت جمشید خراب کرد. (آنندراج). و رجوع به نزهه القلوب مقاله الثالثه ص 44 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان، 98 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین می شود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان جمعآبرود، بخش حومه شهرستان دماوند. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دیهی بوده است در اطراف ساوه، و بنا بقول حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب (ص 62) صاحب اعظم خواجه شمس الدین دور آن را بارو کشید و داخل شهر گردانید، صاحب تاریخ قم آرد که رودآبان 47 دیه است، (ترجمه تاریخ قم ص 47)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان سگوند است که در بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع است، و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران در جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 216 تن است. آب آن از قنات و سیاه آب ابراهیم آباد و محصول آن غلات، صیفی، چغندرقند، انگور و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وو)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 66هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 19هزارگزی شوسۀ مهاباد به سردشت دارای 123 سکنه. آب آن از رودخانه بادین آباد و چشمه. محصول آن غلات و توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نُ خُدْ تَپْ پِ)
دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه، در 44هزارگزی شمال غربی قره آغاج و 12هزارگزی شمال راه مراغه به میانه. در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 685 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه جیران و چشمه، محصولش غلات و نخود، شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ زِ)
دهی است از دهستان ریمله بخش حومه شهرستان خرم آباد، در 21هزارگزی شمال غربی خرم آباد و 9هزارگزی شمال راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت با180 تن سکنه. آبش از رود خانه خرم آباد و راه آن مالروست
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی است از دهستان دامنکوه بخش حومه شهرستان دامغان، در 42هزارگزی شرق دامغان و 2هزارگزی راه دامغان به شاهرود، در جلگۀ معتدل هوائی واقع و دارای 310 تن سکنه است. آبش از قنات و محصولش غلات، پسته، پنبه، میوه جات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. مزرعۀ دریاجوش جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ شِدْ وَ)
مزرعه ای است از دهستان سمیرم پایین بخش حومه شهرستان شهرضا. واقع در 31هزارگزی جنوب شهرضا و کنار راه ماشین رو اسفرجان به شهرضا. این مزرعه جزءاسفرجان می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان چناررود بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری آخوره و 3 هزارگزی راه مالرو عمومی، با 241 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سَ حَ)
دهی است از دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران. دارای 621 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کرج. محصول آن غلات، چغندر قند، باغات یونجه، قلمستان است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در باب نشابور. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام قدیم ده نمونه و سرمشقی. دهی از دهستان یاطری بخش گرمسیر شهرستان دماوند. واقع در 13000 گزی خاور گرمسار. سکنه 400 آب از حبله رود. محصول آن غلات، بنشن و پنبه و انگور و انار و انجیر. شغل مردمش زراعت و راه آن شوسه است. تلفن خصوصی دارد. این ده مرکز قراء خالصۀ دولتی بخش گرمسار که بالغ بر 22 ده است میباشد. نام اولیه آن ده نمونه و سرمشقی بوده است و فعلاً داورآباد نامیده میشود و علت این است که مرحوم داور در مورد آبادی قراء خالصه جدیت و سعی مینمود و این ده را برای نمونه آباد کرد و انواع اشجار و بذرهای مرغوب در این جا بوسیلۀ متخصصین کشاورزی بعمل آورد. اصول ساختمان آن اساسی و چهار خیابان و دارای باغ ملی و ساختمان روستائی قابل اهمیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار از شهرستان رشت واقع در 17هزارگزی شمال شرقی رودبار و50هزارگزی رستم آباد، کوهستانی است و هوای معتدل دارد، سکنۀ آن 61 تن است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و کردی و فارسی تکلم می کنند، آب آن از چشمه و سفیدرود تأمین میشود، محصولش برنج و زیتون، و شغل اهالی زراعت و مکاری است و راه مالرو دارد، ده کوچک ایلات اوبه جزء رودآباد منظور شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
ده از دهستان ایزدموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 18هزارگزی باختر اردبیل و 10هزارگزی راه شوسۀ اردبیل به تبریز. کوهستانی، معتدل، و بر حسب سرشماری 1335 دارای 200 تن سکنه است. آب از رود آغ امام. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا