- درود
- سلام
معنی درود - جستجوی لغت در جدول جو
- درود
- تخته، چوب بمعنی صلوات که از خدای تعالی رحمت و از ملائکه استغفار و از انسان ستایش و از حیوانات دیگر تسبیح باشد
- درود
- سلام، ثنا، ستایش، نیایش، دعا، رحمت
درو کردن، درودن
- درود ((دُ))
- دعا، ستایش، سلام، رحمت
- درود
- چوب، تخته، درخت بریده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بریدن گیاه و غلات از روی زمین درو کردن، درو کردن درویده
دروشده، بریده شده با داس، درویده
ترک گفتن چیزی یا کسی را، خدا حافظی وداع بدرود: (از آن پس بپدرود با یکدگر بسی بوسه دادند بر چشم و سر) (فردوسی)، ترک متروک دور جدا: (مرا کردی چنان یکباره پدرود فکندن نام و ننگ خویش دررود) (ویس و رامین)، سلامت. یا پدرود بودن، خدا حافظی کردن، برای کسی سلامتی خواستن: (تو پدرود باش ای جهان پهلوان که جاوید بادی و روشن روان) (فردوسی)
وداع، ترک، خداحافظی
وداع، خداحافظی، برای مثال به پدرود کردن رخ هر کسی / ببوسید با آب مژگان بسی (فردوسی - لغت نامه - پدرود) ، خوش، خوشحال، تندرست، برای مثال تو پدرود باش ای جهان پهلوان / که بادی همه ساله پشت گوان (فردوسی۲ - ۲/۷۲۵)
وداع کردن، خداحافظی، سلامت، تندرست
وداع، خداحافظی
بدرود گفتن: بدرود کردن، وداع کردن، ترک کردن، واگذاشتن
بدرود گفتن: بدرود کردن، وداع کردن، ترک کردن، واگذاشتن
باطن، وارد، داخل، بطن
آهسته کار پوشیده کار
خنک، خنک کننده، جامه پرزه دار
کافر بیدین مرتد. چنگک غلاب معلاق
اندرون، باطن، در شکم
شبرو، بد رفتار زن
هیزم باریک، تراشه چوب
سخن ناراست، قول ناحق، خلاف حقیقت، کذب
جمع درع، زره ها
جمع درص، بچه موشان بچه خرگوشان بچه خار پشتان
درفش، افزار کفشدوزان
جمع درس
جمع درز، پارسی تازی گشته درزها شکاف های دوخته
بازار گرمی، نرم شدن، خویرانی (خوی عرق)، خازروانی (خاز خمیر)
جمع درج
فرانسوی شفت میوه گوشتدار
ستور رام شتر رام، جمع درب، از ریشه پارسی دروازه ها جمع درب دروازه ها
محتاج الیه، حاجت سرنگون، آویخته
شوخ چشم بیحیا