گیاهی است و در مصر بسیار باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درختی است قریب به درخت انار و پرشاخ، و برگش شبیه به برگ زعرور و از آن تیره تر و مزغب و رایحۀ او تند و بدبوی و شکوفۀ او مثل خوشه و با زردی و وسط شکوفۀ او زغب دارد. (از تحفۀ حکیم مؤمن). شاه بانگ. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). شابانگ. شابانج. (تحفۀ حکیم مؤمن). آتش سگ. تس سگ. بنفشۀ سگ. جمسفرم بری. ریحان الغزال. شاهفانج. شجرۀ ابراهیم. شجرۀ مریم. طیون. قیصوم. رجوع به شباهنگ در همین لغت نامه شود
گیاهی است و در مصر بسیار باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درختی است قریب به درخت انار و پرشاخ، و برگش شبیه به برگ زعرور و از آن تیره تر و مزغب و رایحۀ او تند و بدبوی و شکوفۀ او مثل خوشه و با زردی و وسط شکوفۀ او زغب دارد. (از تحفۀ حکیم مؤمن). شاه بانگ. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). شابانگ. شابانج. (تحفۀ حکیم مؤمن). آتش سگ. تس سگ. بنفشۀ سگ. جمسفرم بری. ریحان الغزال. شاهفانج. شجرۀ ابراهیم. شجرۀ مریم. طیون. قیصوم. رجوع به شباهنگ در همین لغت نامه شود
نوعی از جامه یا فکندنی و یا پارچۀ گستردنی. (منتهی الارب). جامه و یا فرش که پرز داشته باشد و پشم شتر را بدان تشبیه کنند. (از اقرب الموارد). درنیک. گویند اصل آن عربی نیست، و از قدیم آنرا بکار برده اند. (از المعرب جوالیقی). ج، درانک، درانیک. (اقرب الموارد). و رجوع به درنیک شود، صاحب کتاب النخب از حجر و سنگی یاد می کند بنام ’درنوک’ و آنرا قرمزرنگ که زردیی در آنست توصیف می کند و می گوید سنگی است بسیار نفیس و گرانبها که نفاست آن چون ’اذرک’ است و هر دوی آنها از ساخته های اسکندرانی ها است. (از کتاب الجماهر ص 227)
نوعی از جامه یا فکندنی و یا پارچۀ گستردنی. (منتهی الارب). جامه و یا فرش که پرز داشته باشد و پشم شتر را بدان تشبیه کنند. (از اقرب الموارد). درنیک. گویند اصل آن عربی نیست، و از قدیم آنرا بکار برده اند. (از المعرب جوالیقی). ج، دَرانِک، دَرانیک. (اقرب الموارد). و رجوع به درنیک شود، صاحب کتاب النخب از حجر و سنگی یاد می کند بنام ’درنوک’ و آنرا قرمزرنگ که زردیی در آنست توصیف می کند و می گوید سنگی است بسیار نفیس و گرانبها که نفاست آن چون ’اذرک’ است و هر دوی آنها از ساخته های اسکندرانی ها است. (از کتاب الجماهر ص 227)