جدول جو
جدول جو

معنی درنوشتگی - جستجوی لغت در جدول جو

درنوشتگی(دَ نَ وَ تَ / تِ)
پیچیدگی به درون. (ناظم الاطباء). برگشتگی: درنوشتگی لب دلو، لب مشک، لب دامن، لب آستین. (یادداشت مرحوم دهخدا) : کبل، کبن، درنوشتگی دلو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ گُ ذَ تَ / تِ)
عمل درگذشتن: فرط، از حد درگذشتگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ وَتَ / تِ)
پیچیده. طی کرده:
هم بر ورق گذشته گیرش
واکرده و درنوشته گیرش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ شُ دَ)
درپیچیدن. (آنندراج). درنوردیدن. پیچیدن. تا کردن. به درون پیچ دادن. (ناظم الاطباء). طی. در هم پیچیدن. طی کردن. لوله کردن. تثریب. لف. (یادداشت مرحوم دهخدا). لفت. (منتهی الارب). لفته: درنوشتن لب چیزی، برگردانیدن لب آن چنانکه درنوشتن لب آستین، لب دلو، لب جوال. (یادداشت مرحوم دهخدا) : نامه در نوشت و گفت تا در خریطه کردند و مهر اسکداری نهادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 553).
چون نامۀ بقای تو خواهند درنوشت
عنوان به نام حق کن و بر دین حق بمیر.
سوزنی.
چون از سر سدره برگذشتی
اوراق حدوث درنوشتی.
نظامی.
کسی را که پاکی بود در سرشت
چنین قصه ها زو توان درنوشت.
نظامی.
کسی را که درج طمع درنوشت
نباید به کس عبد و چاکر نوشت.
سعدی.
ما دفتر حکایت عشقت نوشته ایم
تو سنگدل حکایت ما درنوشته ای.
سعدی.
آن غالیه خط گر سوی مانامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی.
حافظ.
خبن، درنوشتن جامه و جز آن را و دوختن تا کوتاه شود. طی، درنوشتن نامه را. کبن، درنوشتن لب دلو را. (از منتهی الارب) ، محو نمودن. (ناظم الاطباء). زیر پا سپردن:
که او رسمهای پدر درنوشت
ابا موبدان و ردان تند گشت.
فردوسی.
که هر کو ز گفت خود اندر گذشت
ره رادمردی ز خود درنوشت.
فردوسی.
خزان بدست مه مهر درنوشت از باغ
بساط ششتری و هفت رنگ شادروان.
فرخی.
چون فلک دور سنائی درنوشت
آسمان چون من سخن گستر بزاد.
خاقانی.
تازه بنا کرد و کهن درنوشت
ملک بر آن تازه ملک تازه گشت.
نظامی.
آن کسی کز خود بکلی درگذشت
این منی و مایی خود درنوشت.
مولوی.
لطفهای شه غمش را درنوشت
شه که صید شه کند او صید گشت.
مولوی.
- درنوشتن ماجری ̍، عفو کردن. بخشودن. اغماض. درگذشتن از آن:
بسی بیند ازبنده کردار زشت
چو بازآمدی ماجری ̍ درنوشت.
سعدی.
، پیمودن راه را. نوشتن. قطع کردن. درنوردیدن. نوردیدن. بگذاشتن. بریدن. طی کردن. پیمودن با پای بسرعت مسافت و راهی را. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
برکشیدند به کهسارۀ غزنین دیبا
درنوشتند ز کهپایۀ غزنین ملحم.
فرخی.
رفت آفتاب و صبح ره غیب درنوشت
چون میغ وشب پلاس مصیبت بگسترید.
خاقانی.
، رد کردن، پامال کردن. (ناظم الاطباء). ورجوع به نوشتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درنوشته
تصویر درنوشته
پیچیده، طی کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنوشتن
تصویر درنوشتن
((دَ. نِ وِ تَ))
درنوردیدن
فرهنگ فارسی معین