جدول جو
جدول جو

معنی درندگان - جستجوی لغت در جدول جو

درندگان
(دَ رَ / دَ رْ رَ دَ / دِ)
جمع واژۀ درنده. سباع. (یادداشت مرحوم دهخدا). ددان. ددگان:
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درّندگان گرگ و ببر دلیر...
ز هرّای درّندگان چنگ دیو
شده سست بر چشم گیهان خدیو.
فردوسی.
از بیم درندگان خونخوار
با صحبت او نداشت کس کار.
نظامی.
دهن، درختی که بدان درندگان کشته شوند. مجدار، چیزی که در زراعت نصب کنند تا درندگان نیایند. (منتهی الارب). و رجوع به درنده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خزندگان
تصویر خزندگان
جانورانی مهره دار و خون سرد، با پوستی فلس دار و دست و پای کوتاه یا بدون دست و پا که هنگام حرکت شکمشان بر روی زمین کشیده می شود مانند تمساح، سوسمار، مار و لاک پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دربندان
تصویر دربندان
حالت بسته بودن درها و بستن در خانه ها یا دکان ها، برای مثال شهر رمضان گرچه مبارک شهری است / اما در وی همیشه دربندان است (واله هروی - لغتنامه - دربندان)، محاصره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوندگان
تصویر جوندگان
راسته ای از جانوران پستاندار مانند موش، بیدستر و سنجاب که دارای دندان های تیز برای جویدن هستند و چون دندان های ثنایای آن ها پیوسته رشد می کند باید همیشه دندان های خود را به کار بیندازند و چیزی را بجوند تا دندان ها ساییده شود والا بی اندازه بلند می شود و از دهان بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
(دِ رَ)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 52 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی جنوب کشف رود. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
ده کوچکی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. واقع در 100هزارگزی جنوب باختری بمپور و کنار راه مالرو فنوج به مشک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بریدگان
تصویر بریدگان
قاصدان، پیکان، نامه بران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جونده، راسته ای از پستانداران که شامل جانورانی است که عموما جثه کوچک دارند و دندان بندی ظنهاناقص است (فاقدانیاب هستند)، دندانهای پیثشین آنها بلند و برنده و در انتها فاقد میناست بهمین جهت عاج دندان آنها مرتبا نمو کرده موجب افزایش طول دندانها میگردد بطوریکه جانور ناچار است برای کوتاه کردن آنها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود. از پستانداران مهم این راسته خرگوش موش سنجاب بیدستر و خوکچه را باید نام برد
فرهنگ لغت هوشیار
نام دسته ای از جانوران است که حشرات الارض نیز مینامند مانند، مار و سوسمار و جزآن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع پرنده رده بزرگی از شاخه ذی فقاران که خون گرمند و بدنشان دارای حرارت ثابتی است و اندامهای جلو آنها بعلت پرواز در هوا بصورت بال در آمده و بدنشان نیز پوشیده از پر میباشد. بر روی استخوان قص آنها تیغه ای عمودی بنام برشه قرار دارد که عضلات پرواز بان ملصق میباشد باستثنای معدودی از پرندگان که دارای دو سریع میباشند و پرواز نمیکنند (شتر مرغ جزو این دسته است)، استخوانهای پرندگان معمولا مجوف و توخالی و دارای حفره های هوایی برای سبک کردن وزن آنها در موقع پرواز میباشد. گردن پرندگان دارای تعداد زیادی مهره است. بهمین مناسبت طول نسبه کافی دارد و ضمنا بخوبی باطراف قابل چرخش است. قلب پرندگان دارای چهار حفره است و شریان آئورت پس از خروج از بطن چپ بطرف راست بر گشته در امتداد بدن ادامه مییابد (بر عکس پستانداران)، غذای پرندگان در تیره های مختلف آنها فرق میکند: عده ای گوشتخوارند و عده ای علف خوار و عده ای دانه خوار و از دانه حبوبات تغذیه میکنند و عده ای هم بر حسب فصول مختلف غذایشان فرق میکند طیور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندگان
تصویر پرندگان
((پَ رَ دِ))
جمع پرنده، رده بزرگی از شاخه ذی فقاران که خون گرمند و بدنشان دارای حرارت ثابتی است و اندام های جلو آن ها به علت پرواز در هوا به صورت بال درآمده و بدنشان نیز پوشیده از پر می باشد، طیور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوندگان
تصویر جوندگان
((جَ وَ دَ یا دِ))
جمع جونده، دسته ای از پستانداران تیزدندان که دندان های پیشین آن ها پیوسته رشد می کند، به طوری که جانور ناچار است برای کوتاه کردن آن ها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود، مانند، موش، سنجاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزندگان
تصویر خزندگان
((خَ زَ دَ))
جمع خزنده، در اصطلاح حیوان شناسی به جانورانی که به دلیل کوتاهی دست و پا شکمشان روی زمین کشیده می شود گفته می شود. بعضی هم دست و پا ندارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دربندان
تصویر دربندان
((دَ بَ))
حصارداری، تحصن، قلعه بندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندگان
تصویر پرندگان
طیور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
Posterity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
Feathery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
postérité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
duveteux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
Nachwelt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
federig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
нащадки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
пернатий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
potomność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
pióropuszowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
子孙后代
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
羽毛状的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
posteridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
pluma
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
posterità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
piumoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
plumoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
posteridad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرندگانی
تصویر پرندگانی
перьевой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
потомство
دیکشنری فارسی به روسی