- درقه
- سپر گاو سپر، سوسک شاخدار سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
معنی درقه - جستجوی لغت در جدول جو
- درقه
- سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست می کردند
- درقه ((دَ قِ))
- سپر، سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راهنما، مشایعت کننده
رهبر، راهنما، رهبری، مشایعت، در طب قدیم آب نیم گرم یا سوپ که پس از خوردن مسهل به تدریج می خورند
درخش
دسته، گروه
دریده پررو عرقه شخص سرد و گرم روزگار چشیده و نادرست جسور و دریده
قوس قزح، کمان حلاجی
خرگوش، زره تابان
در کوچک دریچه
پله، پایه، مرتبه
در پی، در بین، وصله
عاقل بودن، حاذق بودن در کار و صنعت
تازی گویش شامی زرد آلو، شفتالو
دانستن دریافتن به ترفند
جای در، مدخل خانه
اشکوب زیرین، اشکوب دوزخ زیرین زیر پایه، ته تک، فرود در تازی درکه زیر، پایه های پایه و درجه زبر پایه ته تک، نشیب سرازیری، طبقه پایین، طبقه دوزخ جمع درکات
خوشخرام، رام فرمانبردار، جامه ابریشم
پیه خرما
کج تابی
ریاضت، مشق
توده و پشته علف و خار و خاشاک
پارسی تازی گشته درزی دوزنده، جولاهه فرومایه
آنچه ته نشین شود از روغن و شراب درد
زینه، پایه، دسته، جایگاه، میزان
باک بیم
از لاتینی دوشس والاگاه میرو مونث دوق
شلمک شیلم از گیاهان حبی است دوایی و آنچه از آن در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آنرا شیلم و شلمک نیز کویند
کبود رنگی، گربه چشمی، رنگ کبود مهره مهر مهره افسون
ریزه آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و بهوا جهد
سوزش سوختگی، گرمی تفسیدگی
تکه ای از پارچه، پاره لباس، جامه ای که تکه های گوناگون دوخته شده باشد، جبه مخصوص درویشان