دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع درهزارگزی شمال مهاباد و یکهزار گزی باختر راه شوسۀ مهاباد به ارومیه با 345 تن سکنه (سرشماری سال 1335 هجری شمسی). آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع درهزارگزی شمال مهاباد و یکهزار گزی باختر راه شوسۀ مهاباد به ارومیه با 345 تن سکنه (سرشماری سال 1335 هجری شمسی). آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب). کوفتن خرمن. (تاج المصادر بیهقی). کوفتن گندم را با خرمن کوب. (از اقرب الموارد) ، سخت گرگین و قطران مالیده شدن شتر، کهنه کردن جامه. (از منتهی الارب). درس. و رجوع به درس شود
کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب). کوفتن خرمن. (تاج المصادر بیهقی). کوفتن گندم را با خرمن کوب. (از اقرب الموارد) ، سخت گرگین و قطران مالیده شدن شتر، کهنه کردن جامه. (از منتهی الارب). دَرس. و رجوع به درس شود
به معنی و وزن دفناس است، یعنی مرد گول فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد احمق فرومایه. (ناظم الاطباء) ، مرد بخیل، راعی کاهل که به خواب رود و شتران را بگذارد که تنها چرا کنند. (منتهی الارب) (آنندراج)
به معنی و وزن دفناس است، یعنی مرد گول فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد احمق فرومایه. (ناظم الاطباء) ، مرد بخیل، راعی کاهل که به خواب رود و شتران را بگذارد که تنها چرا کنند. (منتهی الارب) (آنندراج)
نباتی است. (از اقرب الموارد). معرب از دوروس فارسی و نوعی از ورد منتن است. گیاه او بقدر شبری و زیاده از آن و از ساق او شاخه ها رسته و برگش شبیه به برگ کنار و سبز مایل بسیاهی و عدد برگ هر شاخه ازسه تا هفت و گلش زرد و مستدیر و پهن و کوچک و بدبو و تخمش شبیه به فلفل کوچکی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). ادریس. بونافع. ثافسیا. و رجوع به ثافسیا شود
نباتی است. (از اقرب الموارد). معرب از دوروس فارسی و نوعی از ورد منتن است. گیاه او بقدر شبری و زیاده از آن و از ساق او شاخه ها رسته و برگش شبیه به برگ کنار و سبز مایل بسیاهی و عدد برگ هر شاخه ازسه تا هفت و گلش زرد و مستدیر و پهن و کوچک و بدبو و تخمش شبیه به فلفل کوچکی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). ادریس. بونافع. ثافسیا. و رجوع به ثافسیا شود
لغت شامی است و فارسی آن شفتالو. (از الفاظالادویه). دراقن نیز گویند به لغت اهل شام، و آن خوخ است. (از اختیارات بدیعی). صاحب برهان قاطع این صورت را آورده و بدان شفتالو و خوخ معنی داده و این غلطاست، اصل دراقن است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در حاشیۀ برهان قاطع در این مورد چنین آمده است: درافس و درافق که هر دو لغت در متن کتاب مصنف به معنی شفتالوکه به عربی خوخ گویند، آورده بصورت کذائی با تصریح و بیان حروف بطریق مذکور در جمیع نسخ موجوده که عدد آن به دوازده می رسد یافت شد، و این غلط فاحش است از او، چه صحیح بدین معنی دراقن با قاف و نون است. چنانکه صاحب قاموس گوید: الدراقن کعلابط و یشدد، المشمش والخوخ شامیه. و همچنین گولیس نیز از ابن بیطار دراقن بضم دال و تشدید را و کسر قاف و نون در آخر نقل نموده. صاحب تحفه نیز گفته: دراقن به لغت شام اسم خوخ است، و همانا سبب افتادن مصنف در این غلط فاحش عدم مبالات اوست در تحقیقات لغات، چه قاف را فاء و نون آخر را قاف و گاهی سین خوانده بزعم خود دو لغت قرار داده و الله اعلم بالصواب. (از حاشیۀ نسخۀ برهان چ کلکته حکیم عبدالمجید 1834 میلادی). و رجوع به دراقن شود
لغت شامی است و فارسی آن شفتالو. (از الفاظالادویه). دراقن نیز گویند به لغت اهل شام، و آن خوخ است. (از اختیارات بدیعی). صاحب برهان قاطع این صورت را آورده و بدان شفتالو و خوخ معنی داده و این غلطاست، اصل دراقن است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در حاشیۀ برهان قاطع در این مورد چنین آمده است: درافس و درافق که هر دو لغت در متن کتاب مصنف به معنی شفتالوکه به عربی خوخ گویند، آورده بصورت کذائی با تصریح و بیان حروف بطریق مذکور در جمیع نسخ موجوده که عدد آن به دوازده می رسد یافت شد، و این غلط فاحش است از او، چه صحیح بدین معنی دراقن با قاف و نون است. چنانکه صاحب قاموس گوید: الدراقن کعلابط و یشدد، المشمش والخوخ شامیه. و همچنین گولیس نیز از ابن بیطار دراقن بضم دال و تشدید را و کسرِ قاف و نون در آخر نقل نموده. صاحب تحفه نیز گفته: دراقن به لغت شام اسم خوخ است، و همانا سبب افتادن مصنف در این غلط فاحش عدم مبالات اوست در تحقیقات لغات، چه قاف را فاء و نون آخر را قاف و گاهی سین خوانده بزعم خود دو لغت قرار داده و الله اعلم بالصواب. (از حاشیۀ نسخۀ برهان چ کلکته حکیم عبدالمجید 1834 میلادی). و رجوع به دراقن شود
نوعی از کمات است، و آن را هکل نیزگویند و آن رستنی باشد که از زیر خمها و جاهای نمناک روید. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). قارچ و سماروغ که در جای نمناک روید. (ناظم الاطباء). دزی در ذیل قوامیس عرب به فتح و ضم و کسر تا ضبط کرده و آنرا دنبلان و ریشه این کلمه رابربری میداند. و رجوع به همان کتاب ج 1 ص 145 شود
نوعی از کمات است، و آن را هکل نیزگویند و آن رستنی باشد که از زیر خمها و جاهای نمناک روید. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). قارچ و سماروغ که در جای نمناک روید. (ناظم الاطباء). دزی در ذیل قوامیس عرب به فتح و ضم و کسر تا ضبط کرده و آنرا دنبلان و ریشه این کلمه رابربری میداند. و رجوع به همان کتاب ج 1 ص 145 شود