جدول جو
جدول جو

معنی درعه - جستجوی لغت در جدول جو

درعه
(دُ عَ)
درعه النخل، پیه خرمابن که در ریشه درخت پوشیده باشد. (منتهی الارب). پیه خرمابن که از لیف پوشیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، درع، هم فی درعه، وقتی گویند که گیاه از حوالی آب ایشان رفته باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
درعه
(دُ رَ عَ / دُرْ رَ عَ)
جوشن. جبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
درعه
(دَ عَ)
شهر کوچکی است در چهار فرسخی سجلماسه، در جنوب غربی مغرب، و اکثر تاجران آنجا یهودیند و بیشتر محصول آن قصب بسیار خشک است. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
درعه
(دُ عَ / عِ)
دراعه. (شرفنامۀ منیری). ظاهراً مخفف دراعه است:
هدهد کلهی دارد و طاوس قبائی
من بلبل و خواهان یکی درعه و دستار.
سنائی
لغت نامه دهخدا
درعه
پیه خرما
تصویری از درعه
تصویر درعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درجه
تصویر درجه
پایه، پله، رتبه، مرتبه، هر یک از تقسیمات یک وسیله مثل بارومتر و ترمومتر یا چیز دیگر که به چند قسمت تقسیم شده باشد، در ریاضیات یک جزء از ۳۶۰ جزء محیط دایره، در امور نظامی مقام و رتبۀ نظامی مثلاً درجۀ سرهنگی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ عَ)
جبۀ پشمین. (دستورالاخوان). جامه ای است، ولایکون الا من صوف. (منتهی الارب). دراعه. (اقرب الموارد). ج، مدارع، صفۀ پالان که سر پیش پالان و سر پس پالان از آن نمایان باشد. (منتهی الارب) ، جامۀ کتانی که احبار و علمای یهود پوشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفعه
تصویر دفعه
یک نوبت، یکبار یکباره، ناگهان، بدون خبر، فوراً، یکدفعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درزه
تصویر درزه
پارسی تازی گشته درزی دوزنده، جولاهه فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درده
تصویر درده
آنچه ته نشین شود از روغن و شراب درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمعه
تصویر دمعه
دانه اشک سرشک اشک سرشک
فرهنگ لغت هوشیار
آبراه تنگه، آبشخوار، پایه نردبان، دهانه تالاب دهانه استخر، دهانه جوی دهانه جوی، راه آب آبراه، مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترعه پاناما ترعه سوئز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرعه
تصویر ذرعه
میانجی، ابزار پیوند، دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرعه
تصویر زرعه
برز تخم، کشتگاه، جوجه کبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرعه
تصویر جرعه
یکبار آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درسه
تصویر درسه
ریاضت، مشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرعه
تصویر سرعه
در فارسی تگ هنگار روندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعه
تصویر شرعه
زه کمان، زه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درژه
تصویر درژه
توده و پشته علف و خار و خاشاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشه
تصویر درشه
کج تابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درعم
تصویر درعم
بد زبان هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
اشکوب زیرین، اشکوب دوزخ زیرین زیر پایه، ته تک، فرود در تازی درکه زیر، پایه های پایه و درجه زبر پایه ته تک، نشیب سرازیری، طبقه پایین، طبقه دوزخ جمع درکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درگه
تصویر درگه
جای در، مدخل خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریه
تصویر دریه
دانستن دریافتن به ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربه
تصویر دربه
عاقل بودن، حاذق بودن در کار و صنعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درپه
تصویر درپه
در پی، در بین، وصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درجه
تصویر درجه
پله، پایه، مرتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درچه
تصویر درچه
در کوچک دریچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراعه
تصویر دراعه
قبا، جعبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمه
تصویر درمه
خرگوش، زره تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنه
تصویر درنه
قوس قزح، کمان حلاجی
فرهنگ لغت هوشیار
سپر گاو سپر، سوسک شاخدار سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفعه
تصویر دفعه
بار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درجه
تصویر درجه
زینه، پایه، دسته، جایگاه، میزان
فرهنگ واژه فارسی سره