جدول جو
جدول جو

معنی درص - جستجوی لغت در جدول جو

درص
(دَ رِ)
ناقۀ تندرو و سریع. (از اقرب الموارد). دروص. و رجوع به دروص شود
لغت نامه دهخدا
درص
(دَ)
بچۀ خارپشت و بچۀ موش دشتی و بچۀ خرگوش و بچۀ موش و بچۀ گربه و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، أدراص، درصان، دروص، أدرص، درصه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
درص
(تَ غَشْ شُ)
از پیری ریختن ماده شتر دندان را. (از منتهی الارب). خرد شدن و شکستن دندانهای ناقه بجهت سالخوردگی، وچنین ناقه ای را درصاء گویند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
درص
(دِ)
بچۀ افکندۀ ماده خر. (منتهی الارب). جنین اتان و ماده خر. (از اقرب الموارد). ج، أدراص، درصه. (منتهی الارب). درصه. أدراص. درصان. دروص. أدرص. (اقرب الموارد) ، بچۀ خارپشت و خرگوش و کلاکموش و موش و گربه و سگ ماده و مانند آن. (منتهی الارب). موش بچه. (دهار)
لغت نامه دهخدا
درص
بچه موش، بچه گربه، بچه خرگوش، بچه خار پشت
تصویری از درص
تصویر درص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دره
تصویر دره
(دخترانه)
مروارید بزرگ، یک دانه مروارید
فرهنگ نامهای ایرانی
(دَ)
دهی است از دهستان نوده چناران بخش حومه شهرستان بجنورد واقع در 11 هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 4 هزارگزی جنوب راه قدیمی بجنورد به قوچان، با 1048 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِ صَ / دِ رَ صَ)
جمع واژۀ درص و درص. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به درص شود
لغت نامه دهخدا
(دَ صَ)
چند قسمت از صد قسمت (تمام) چیزی. مقدار چیزی در ازاء یا به ازاء صد در صد چیزی. علامتش ’%’ است که عدد درصد در طرف راست آن نوشته میشود. مثلاً اگر دو گرم از مادۀ مرکبی مشتمل بر 25% کربن باشد مقدار کربن محتوی در صد گرم این ماده 12/5 گرم است پس درصد کربن در این ماده 12/5% (میخوانیم 12/5 درصد یا صدی 12/5) میباشد. درصد استعمال فروان دارد، در مرابحه درصد سرمایه در یک سال عبارتست از نرخ مرابحه. بسیاری از مالیات ها براساس درصد حساب میشود. نتیجۀ بسیاری از تجربیات و مشاهدات علمی را بر حسب درصد بیان می کنند. مقایسۀ درصدها وسیلۀ ساده ای برای مقایسۀ مقادیر است. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
جمع واژۀ درص
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ماده شتری که از پیری دندان ریخته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به درص شود
لغت نامه دهخدا
(دَ لِ)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 52 هزارگزی جنوب خاوری خوسف. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ درص و درص. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به درص شود
لغت نامه دهخدا
ته دوزخ، ته دریا دریافتن، بجا آوردن و فهم دریافتن دریافت اشکوب دوزخ تک دوزخ (واژه درک و دزک برابر با دستارچه پارسی است) در یافتن اندر یافتن پی بردن در رسیدن، در یافت اندر یافت. نهایت گودی چیزی مانند ته دریا و غیره، ته دوزخ ته جهنم. یا درک رسفل پایه زیرین، ته دوزخ. یا به درک بجهنم در دوزخ (بهنگام عدم رضایت و ناخشنودی از امری و خبری گویند) یا به درک رفتن (واصل شدن) بجهنم فرو رفتن مردن (دشنام است)
فرهنگ لغت هوشیار
درهم دراخما: یونانی در پهلوی دیرم زوزن جوجر همرس دندان سودگی، هموار شدن واحد سکه نقره (وزن و بهای آن در عصرهای مختلف متفاوت بوده است)، واحد وزن معاذل شش دانگ (هر دانگ دو قیراط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دره
تصویر دره
راه میان دو کوه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دری
تصویر دری
روشن و درخشان زبان فارسی رسمی معمول امروز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع درقه، سپرها گاو سپرها سخت سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درج
تصویر درج
آنچه در آن نوشته شود، نامه، نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درف
تصویر درف
پناه، سایه، سوی زی
فرهنگ لغت هوشیار
زره پوست کندن پوست بر گرفتن از گوسپند جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند زره جمع دروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درش
تصویر درش
نوعی خیار باریک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درب
تصویر درب
در بزرگ، دروازه دروازه ها دروازه ها
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب و یا از خارج کتاب باشد، خواندن کتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درح
تصویر درح
راندن پیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درا
تصویر درا
دری درخشنده ها (مانند در) دراز. طولانی طویل کشیده مقابل کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درن
تصویر درن
چرک، ریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درو
تصویر درو
عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر جبوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروص
تصویر دروص
جمع درص، بچه موشان بچه خرگوشان بچه خار پشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درصان
تصویر درصان
جمع درص، بچه موش ها بچه گربه ها بچه خرگوش ها بچه خارپشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درصدچیزی
تصویر درصدچیزی
مقدار چیزی در ازاء یا به ازاء صد در صد چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درصورتی که
تصویر درصورتی که
با آن که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد
تصویر درد
محنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درصورتی که
تصویر درصورتی که
چنانچه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرص
تصویر حرص
آز
فرهنگ واژه فارسی سره