ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 253 هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه مالروانگهران به جاسک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 253 هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه مالروانگهران به جاسک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
زبان درشهری در شاهد ذیل از ’مزارات کرمان’ ظاهراً به معنی زبان اطراف شهر و زبانی که در خارج شهر (بر طبق کتاب مزارات ظاهراً شهر کرمان) بدان تکلم می کردند بکار رفته است: آواز بابا از بن گنبد او به مولانا رسیده که می گفته اند به زبان درشهری: بشو بشو لولکی نی. (مزارات کرمان ص 40)
زبان درشهری در شاهد ذیل از ’مزارات کرمان’ ظاهراً به معنی زبان اطراف شهر و زبانی که در خارج شهر (بر طبق کتاب مزارات ظاهراً شهر کرمان) بدان تکلم می کردند بکار رفته است: آواز بابا از بن گنبد او به مولانا رسیده که می گفته اند به زبان درشهری: بشو بشو لولکی نی. (مزارات کرمان ص 40)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم واقع در 25 هزارگزی جنوب بم و 18 هزارگزی خاور راه فرعی بم به کروک. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم واقع در 25 هزارگزی جنوب بم و 18 هزارگزی خاور راه فرعی بم به کروک. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 50 هزارگزی باختر کهنوج و سر راه مالروکهنوج به اسفندقه، با 200 تن سکنه. آب آن از چشمه وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 50 هزارگزی باختر کهنوج و سر راه مالروکهنوج به اسفندقه، با 200 تن سکنه. آب آن از چشمه وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان شهسوار بخش میناب شهرستان بندرعباس با 250 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. مزارع بلندی، گردان، دهیران جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان شهسوار بخش میناب شهرستان بندرعباس با 250 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. مزارع بلندی، گردان، دهیران جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
حاجت. (منتهی الارب). لزوم. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به معنی لجاجت (اللجاجه) آمده و گوید ’فی طبعه درشه’، یعنی در طبع او لجاجتی است، ولی صاحب تاج العروس آن را ’حاجت’ نوشته و گوید ’درویش’ به معنی فقیر و حاجتمند اگر عربی باشد، مأخوذ از این کلمه است
حاجت. (منتهی الارب). لزوم. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به معنی لجاجت (اللجاجه) آمده و گوید ’فی طبعه درشه’، یعنی در طبع او لجاجتی است، ولی صاحب تاج العروس آن را ’حاجت’ نوشته و گوید ’درویش’ به معنی فقیر و حاجتمند اگر عربی باشد، مأخوذ از این کلمه است