- درسه
- ریاضت، مشق
معنی درسه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آموزشگاه
جای درس خواندن، محل درس دادن، آموزشگاه
مکتب، دبستان، دبیرستان، آموزشگاه
صحیح
قوس قزح، کمان حلاجی
خرگوش، زره تابان
آموزش دادن آموزاندن، گاییدن، دانایی، پژوهش
در کوچک دریچه
پله، پایه، مرتبه
در پی، در بین، وصله
عاقل بودن، حاذق بودن در کار و صنعت
دانستن دریافتن به ترفند
جای در، مدخل خانه
اشکوب زیرین، اشکوب دوزخ زیرین زیر پایه، ته تک، فرود در تازی درکه زیر، پایه های پایه و درجه زبر پایه ته تک، نشیب سرازیری، طبقه پایین، طبقه دوزخ جمع درکات
سپر گاو سپر، سوسک شاخدار سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
پیه خرما
کج تابی
تمام، کامل، نا شکسته
کامل، تام، تمام و غیر ناقص
توده و پشته علف و خار و خاشاک
پارسی تازی گشته درزی دوزنده، جولاهه فرومایه
آنچه ته نشین شود از روغن و شراب درد
از دو طرف یا از دو جانب
ابریشم سفید
تاریکی
رنگ لون، شبیه نظیر: بی دیس (بی نظیر)، پسوند شباهت و لیافت: حور دیس تندیس طاقدیس فرخاردیس
زینه، پایه، دسته، جایگاه، میزان
فرانسوی کشباف ساده بافت نوعی پارچه نازک، نیم تنه بافته از نخ
قوس و قزح، قوه وهم
رفتن گدایان
پایه، پله، رتبه، مرتبه، هر یک از تقسیمات یک وسیله مثل بارومتر و ترمومتر یا چیز دیگر که به چند قسمت تقسیم شده باشد، در ریاضیات یک جزء از ۳۶۰ جزء محیط دایره، در امور نظامی مقام و رتبۀ نظامی مثلاً درجۀ سرهنگی