جدول جو
جدول جو

معنی درزیخانه - جستجوی لغت در جدول جو

درزیخانه
(دَ نَ /نِ)
خیاطخانه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درویشانه
تصویر درویشانه
مانند درویشان، به طریق درویشان، در هیئت درویشان، فقیرانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزشخانه
تصویر ورزشخانه
محلی که در آن کشتی می گرفتند، زورخانه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ / نِ)
درخانه. درگاه و دربار پادشاه. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
دهی است از دهستان ماسال بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش، واقع در 2هزارگزی جنوب خاوری بازار ماسال، با 441 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسال و راه آن مالرو است. ییلاق آنان سرچشمه های رود خانه ماسال است و اکثر مالکین دهستان ماسال در این ده ساکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
خانه سلاطین و امرا که در عرف هند دربار گویند. (آنندراج). دربار پادشاهی. سرای سلطنتی. (ناظم الاطباء). خانه شاه. دربار شاه، (اصطلاح دورۀ قاجاریه) دارالحکومه، هر یک از ادارات دولتی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عرایضی که امراء سرحد نزد ایشیک آقاسی باشیان می فرستاده یا امرای درخانه عریضه که در حرم می فرستاده اند،... عرایض بدست ایشیک آقاسی باشی حرم محترم... داده می شده. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 18) ، خانه امیری و رئیسی، نسبت به زیردستان و چاکران. خانه آقای نوکری. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جایی که آدمی در آن سکنی کند. منزل
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام قریه ای از قرای بغداد که در قسمت پایین آن در جانب غربی رود دجله قرار دارد. حمزه گوید درزیجان یکی از شهرهای هفتگانه به شمار می رفت که متعلق به اکاسره بود و مجموع آنها به نام مدائن خوانده می شد. اصل این نام ’درزیندان’ بوده و در تعریب درزیجان شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ زِ نَ / نِ)
جای کشتی گرفتن و ورزش نمودن کشتی گیران. (آنندراج). جائی که در آن به تمرینهای بدنی پردازند. زورخانه. (فرهنگ فارسی معین) :
باز دونرگس آن خوش نگه مستانه
میکند ورزش بیداد به ورزشخانه.
(فرهنگ فارسی معین از گل کشتی، تاریخ ورزش باستانی ص 389)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
منسوب به درزیجان که قریه ای است در سه فرسخی بغداد. (از الانساب سمعانی) (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
مدرسه. مکتب. درسگاه. (آنندراج) :
پرواز دانشم ز عناصر برون نرفت
دارم ز درس خانه او لوح در کنار.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
خانه اندرونی، در مقابل بیرونی، به مجاز باطن و ضمیر و جان:
از درونخانه کنم قوت چو نحل
چون جهان راست زمستان چه کنم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
کریزگاه. کریزگه. جای خاص برای تولک کردن مرغان شکاری. (یادداشت مؤلف). رجوع به کریزگاه و کریز شود
لغت نامه دهخدا
(دِ نَ / نِ)
اسب طویل القامه. (ناظم الاطباء) : فرس سهلب و شطب و شطبه و شوذب، اسب درازخانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 11 هزارگزی جنوب دژ شاهپور و 3 هزارگزی خاور راه اتومبیل رو مریوان به رزاب، با 300 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
در بار پادشاهی سرای سلطنتی، دار الحکومه استانداری، جایی که آدمی در آن سکنی کند منزل، دولت دربخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درسخانه
تصویر درسخانه
دبستان آموزگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داویخانه
تصویر داویخانه
دادگاه، عدالتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درس خانه
تصویر درس خانه
مکتب، مدرسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درویشانه
تصویر درویشانه
فقیرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خانه
تصویر در خانه
((دَ نِ یا نَ))
دربار پادشاهی، سرای سلطنتی، دارالحکومه، استانداری (قاجاریه)، جایی که آدمی در آن سکنی کند، منزل، دولت، درب خانه
فرهنگ فارسی معین