جدول جو
جدول جو

معنی درزدن - جستجوی لغت در جدول جو

درزدن
دق الباب کردن
تصویری از درزدن
تصویر درزدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در زدن
تصویر در زدن
کوفتن کوبه در دق الباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درودن
تصویر درودن
بریدن گیاه و غلات از روی زمین درو کردن، درو کردن درویده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرزدن
تصویر سرزدن
مراجعه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برزدن
تصویر برزدن
کسی را خوار وذلیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورزدن
تصویر دورزدن
چرخیدن، گردش آب
فرهنگ لغت هوشیار
دو قطعه پارچه را بوسیله سوزن و نخ بهم پیوستن، بوسیله تیر یا نیزه دو چیز را بهم متصل کردن، با تیر یا نیزه درع و زره را ببدن دشمن پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
بهم زدن بال پریدن، یا پر زدن دل برای چیزی یا کسی. آرزومند آن چیز یا کس بودن، وجود داشتن موهای زاید و ناجور در نوک قلم مو. در قلم مو سازی پس از عمل دم هم کردن موها را با آب آزمایش میکنند تا اگر هنوز بعضی از تارهای موی زاید یا پرزی در میان دارد - و باصطلاح قلم مو (پرمیزند) موهای زاید و ناجور را جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریدن
تصویر دریدن
پاره کردن، چاک دادن، شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درشدن
تصویر درشدن
شلیک شدن، مردن، رفتن، مشغول شدن، مخلوط شدن، درآمدن، داخل شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزدن
تصویر گرزدن
شعله زدن مشتعل شدن الو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گریه شدید کردن و فریاد زدن (کودک شیر خوار) غر زدن، پر حرفی کردن وراجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزدن
تصویر برزدن
((بَ زَ دَ))
پهلو به پهلو زدن، برابری و همسری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریدن
تصویر دریدن
((دَ دَ))
پاره کردن، شکافتن، چاک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درودن
تصویر درودن
((دُ دَ))
درو کردن، بریدن گیاهان با داس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دردن
تصویر دردن
درو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درزن
تصویر درزن
سوزن که با آن چیزی بدوزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درزن
تصویر درزن
((دَ رْ زَ))
سوزن
فرهنگ فارسی معین