جدول جو
جدول جو

معنی درریز - جستجوی لغت در جدول جو

درریز
(دَ نِ دَ / دِ)
درریزنده. ریزندۀ در، اشکبار، فصیح. (ناظم الاطباء). و رجوع به در ریختن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرریز
تصویر سرریز
آنچه، به ویژه مایعات، که به واسطۀ پر شدن ظرفی یا جایی مانند حوض از آن فرو ریزد، فروریختن چیزی، به ویژه مایعات، از ظرفی یا جایی به واسطۀ پر شدن آن
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
در ریختن، فصاحت. (ناظم الاطباء) ، اشک ریزی. و رجوع به در ریختن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ده کوچکی است از دهستان سبلوئیۀ بخش زرند شهرستان کرمان. واقعدر 30هزارگزی جنوب زرند و 5هزارگزی باختر راه مالروزرند به رفسنجان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرریز
تصویر سرریز
ریختن آب و مانند آن از سر حوض و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار