جدول جو
جدول جو

معنی دردگیر - جستجوی لغت در جدول جو

دردگیر
(دَ فَ دَ /دِ)
دردگیرنده. دردناک. دردمند. (آنندراج). بادرد. دارای درد. دارای رنج. رنجور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردگیر
تصویر گردگیر
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دزدگیر
تصویر دزدگیر
وسیله ای که در اشیاء گران بها از قبیل خودرو، ملک یا گاوصندوق کار گذاشته می شود و در اثر تماس یا قطع و وصل شدن نور به صدا درمی آید، کسی که دزد را دستگیر کند، دزد گیرنده، دزدبگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردگیر
تصویر گردگیر
آنکه یا آنچه گرد و غبار چیزی را بگیرد، گردگیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادگیر
تصویر دادگیر
آنکه داد مظلوم از ظالم بستاند، داد گیرنده، انتقام گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردگیر
تصویر گردگیر
شجاع، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
نوعی از مرغان شکاری که شکار ازمرغان خرد گیرند. مقابل کلان گیر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دارای درد. دردآلود. دردناک: اًثفال، دردگین شدن شراب. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ کُ تَ / تِ)
که داد مظلوم از ظالم ستاند، دادستان، منتقم:
جهان دادخواه است و شه دادگیر
ز داور نباشد جهان را گزیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دردگن. دردناک. دردمند. ضعیف شده. دردناک. بدردآورده شده. (ناظم الاطباء). الم. المه. وجع. شکع. ألیم. نصب: انسی ̍، نسی ٔ، ملک، مرد دردگین. (منتهی الارب). اکتلاء، دردگین کرده شدن از ضرب. تعص، دردگین شدن اعصاب کسی از بسیار رفتن. تکوع، دردگین شدن ساق دست. (از منتهی الارب). قام ظهره به، دردگین پشت کرد او را. (منتهی الارب). قتد، دردگین شدن شکم شتر از خوردن قتاد. قد، دردگین شدن شکم. قصر، دردگین بن گردن گشتن. (از منتهی الارب). لوی، دردگین شکم. مجرود، کسی که از خوردن ملخ شکم وی دردگین باشد. (منتهی الارب). مغل، دردگین گردیدن شکم ستور از خوردن گیاه یا خاک. (از منتهی الارب).
- چشم دردگین، مرمد. رمد. رمده. أرمد. (یادداشت مرحوم دهخدا). چشم سرخ:
قمر بسان چشم دردگین شود
سپیده دم شود چو توتیای او.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردگیر
تصویر گردگیر
آنکه گرد و غبار چیزی را بگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گیر
تصویر در گیر
گرفتار، مشغول، آغاز زد و خورد
فرهنگ لغت هوشیار
((دُ))
اسباب برقی یا الکترونیکی که برای پیشگیری از دزدی نصب می شود تا با کشیدن آژیر یا روشن شدن چراغ دیگران را متوجه سرقت بکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
مانع التّسرّب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
Sealant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
mastic
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
герметик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
シーラント
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
سیلنٹ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
সিলেন্ট
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
kifunga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
sızdırmazlık maddesi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
실란트
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
सीलेंट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
חומר אטימה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
Dichtstoff
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
perekat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
ซีลแลนท์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
afdichtmiddel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
sigillante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
selante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
密封剂
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
uszczelniacz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
герметик
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درزگیر
تصویر درزگیر
sellador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی