دردکشنده. کشندۀ درد. کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد. شرابخوار. باده پرست. (ناظم الاطباء). دردنوش. دردآشام: من زآن گره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته. خاقانی. درد غم بایدم نه صاف طرب زآنکه با دردکش قرین باشم. خاقانی. ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند در سرکار خرابات کنند ایمان را. حافظ. برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر کارفرمای قدر می کند این، من چکنم. حافظ. برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست. حافظ. بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد. حافظ
دردکشنده. کشندۀ درد. کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد. شرابخوار. باده پرست. (ناظم الاطباء). دردنوش. دردآشام: من زآن گُره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته. خاقانی. دُرد غم بایدم نه صاف طرب زآنکه با دردکش قرین باشم. خاقانی. ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند در سرکار خرابات کنند ایمان را. حافظ. برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر کارفرمای قدر می کند این، من چکنم. حافظ. برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست. حافظ. بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد. حافظ
دردکن. دردآورنده. مورث رنج و الم. دردآور. آزاردهنده: بضرورت برسانید وقتی که سلطان در خشم بود از اخبار دردکننده که برسیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 609)
دردکن. دردآورنده. مورث رنج و الم. دردآور. آزاردهنده: بضرورت برسانید وقتی که سلطان در خشم بود از اخبار دردکننده که برسیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 609)