جدول جو
جدول جو

معنی دردکش - جستجوی لغت در جدول جو

دردکش
کسی که درد شراب را بخورد، دردخوار، دردی خوار، دردآشام، شراب خوار، باده خوار، شراب ساز
تصویری از دردکش
تصویر دردکش
فرهنگ فارسی عمید
دردکش
(دَ شُ تَ / تِ)
دردکشنده. کشندۀ درد. کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد. شرابخوار. باده پرست. (ناظم الاطباء). دردنوش. دردآشام:
من زآن گره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین
می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته.
خاقانی.
درد غم بایدم نه صاف طرب
زآنکه با دردکش قرین باشم.
خاقانی.
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
در سرکار خرابات کنند ایمان را.
حافظ.
برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می کند این، من چکنم.
حافظ.
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست.
حافظ.
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
دردکش
((دُ کِ))
کسی که شراب را تا ته پیاله با درد می نوشد، شراب خوار، باده خوار، شراب ساز
تصویری از دردکش
تصویر دردکش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دودکش
تصویر دودکش
لوله یا روزنی که دود از آن بالا می رود، تنوره مثلاً دودکش مطبخ، دودکش حمام، دودکش بخاری، دودکش کوره
فرهنگ فارسی عمید
(دُ کَ / کِ)
عمل دردکش. دردکش بودن. دردآشامی. دردی خواری:
در شأن من به دردکشی ظن بد مبر
کآلوده گشت خرقه ولی پاکدامنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
نفس کش. (ناظم الاطباء). دودآهنگ. دودآهنج. رجوع به دودآهنگ شود، روزن مطبخ که فکر یا فکز نیز گویند. (ناظم الاطباء). روزن مطبخ و حمام و جز آن. (از لغت فرس اسدی) (از آنندراج) (از غیاث). روزن مطبخ و گرمابه و دیگدان و امثال آن که از آن دخان بدرآید و آن را دودآهنگ و دودآهنج نیز گویند. (از شرفنامۀ منیری). سوراخی برآورده بر بام تا دود بخاری واجاق و گلخن حمام را به سوی بالا برد. (یادداشت مؤلف) : دیگری (از قتلۀ حسین بن علی (ع)) خولی بن یزید است که... به موجب اشارۀ زوجه اش از دودکش بیرون آورده به آتش دوزخ رسانیدند. (حبیب السیر).
ای بینی تو دودکش شعلۀ تیز
وی ریش تو تیر هجو را دست آویز.
شفایی (از آنندراج).
شد ز خط پشت لب سرخی پانش عیان
دودکش لاله ساخت غنچۀ بی دود را.
طغرا (از آنندراج).
، لوله ای که بر سر سماور و بخاری و آتش خانه کشتی و موتورهایی که با زغال سنگ یا هیزم کار کند قرار دهند. لوله ای که بر سر سماور و بخاری و جز آن نهند کشیدن دود را به بالا و تیز شدن آتش را. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ شِ کَ تَ / تِ)
دردکننده. رنج آور. مورث درد و رنج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
قتّال. کشنده. که مرد کشد:
به هر سو بدان آهن مردکش
به مردم کشی دست می کرد خوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ کِ)
دهی است از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به نردین، با 114 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درد کش
تصویر درد کش
کشنده درد، درد آشام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزدکش
تصویر دزدکش
((~. کِ یا کَ))
شکار دزدکش، چنان است که عده ای آهسته و مخفیانه خود را به شکار که در حال خفتن است می رسانند و آن را صید می کنند، ماهرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دودکش
تصویر دودکش
((کِ))
آن چه که دود را کشد، لوله و منفذی که دود از آن بالا رود مانند لوله مطبخ، حمام، بخاری و غیره
فرهنگ فارسی معین
تنوره، دودآهنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دودکش اگر دود داشته باشد غم و اندوه خانوادگی است و هر چه دود آن غلیظ تر باشد غم و اندوه بیشتر است و اگر دود نداشته باشد احساس تامین است از جهت خانواده.
فرهنگ جامع تعبیر خواب