دردکشنده. کشندۀ درد. کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد. شرابخوار. باده پرست. (ناظم الاطباء). دردنوش. دردآشام: من زآن گره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته. خاقانی. درد غم بایدم نه صاف طرب زآنکه با دردکش قرین باشم. خاقانی. ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند در سرکار خرابات کنند ایمان را. حافظ. برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر کارفرمای قدر می کند این، من چکنم. حافظ. برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست. حافظ. بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد. حافظ
دردکشنده. کشندۀ درد. کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد. شرابخوار. باده پرست. (ناظم الاطباء). دردنوش. دردآشام: من زآن گُره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته. خاقانی. دُرد غم بایدم نه صاف طرب زآنکه با دردکش قرین باشم. خاقانی. ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند در سرکار خرابات کنند ایمان را. حافظ. برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر کارفرمای قدر می کند این، من چکنم. حافظ. برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست. حافظ. بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد. حافظ
نفس کش. (ناظم الاطباء). دودآهنگ. دودآهنج. رجوع به دودآهنگ شود، روزن مطبخ که فکر یا فکز نیز گویند. (ناظم الاطباء). روزن مطبخ و حمام و جز آن. (از لغت فرس اسدی) (از آنندراج) (از غیاث). روزن مطبخ و گرمابه و دیگدان و امثال آن که از آن دخان بدرآید و آن را دودآهنگ و دودآهنج نیز گویند. (از شرفنامۀ منیری). سوراخی برآورده بر بام تا دود بخاری واجاق و گلخن حمام را به سوی بالا برد. (یادداشت مؤلف) : دیگری (از قتلۀ حسین بن علی (ع)) خولی بن یزید است که... به موجب اشارۀ زوجه اش از دودکش بیرون آورده به آتش دوزخ رسانیدند. (حبیب السیر). ای بینی تو دودکش شعلۀ تیز وی ریش تو تیر هجو را دست آویز. شفایی (از آنندراج). شد ز خط پشت لب سرخی پانش عیان دودکش لاله ساخت غنچۀ بی دود را. طغرا (از آنندراج). ، لوله ای که بر سر سماور و بخاری و آتش خانه کشتی و موتورهایی که با زغال سنگ یا هیزم کار کند قرار دهند. لوله ای که بر سر سماور و بخاری و جز آن نهند کشیدن دود را به بالا و تیز شدن آتش را. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء)
نفس کش. (ناظم الاطباء). دودآهنگ. دودآهنج. رجوع به دودآهنگ شود، روزن مطبخ که فکر یا فکز نیز گویند. (ناظم الاطباء). روزن مطبخ و حمام و جز آن. (از لغت فرس اسدی) (از آنندراج) (از غیاث). روزن مطبخ و گرمابه و دیگدان و امثال آن که از آن دخان بدرآید و آن را دودآهنگ و دودآهنج نیز گویند. (از شرفنامۀ منیری). سوراخی برآورده بر بام تا دود بخاری واجاق و گلخن حمام را به سوی بالا برد. (یادداشت مؤلف) : دیگری (از قتلۀ حسین بن علی (ع)) خولی بن یزید است که... به موجب اشارۀ زوجه اش از دودکش بیرون آورده به آتش دوزخ رسانیدند. (حبیب السیر). ای بینی تو دودکش شعلۀ تیز وی ریش تو تیر هجو را دست آویز. شفایی (از آنندراج). شد ز خط پشت لب سرخی پانش عیان دودکش لاله ساخت غنچۀ بی دود را. طغرا (از آنندراج). ، لوله ای که بر سر سماور و بخاری و آتش خانه کشتی و موتورهایی که با زغال سنگ یا هیزم کار کند قرار دهند. لوله ای که بر سر سماور و بخاری و جز آن نهند کشیدن دود را به بالا و تیز شدن آتش را. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به نردین، با 114 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به نردین، با 114 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دودکش اگر دود داشته باشد غم و اندوه خانوادگی است و هر چه دود آن غلیظ تر باشد غم و اندوه بیشتر است و اگر دود نداشته باشد احساس تامین است از جهت خانواده.
دودکش اگر دود داشته باشد غم و اندوه خانوادگی است و هر چه دود آن غلیظ تر باشد غم و اندوه بیشتر است و اگر دود نداشته باشد احساس تامین است از جهت خانواده.