جمع واژۀ دری. (ترجمان القرآن جرجانی) (منتهی الارب). ستارگان روشن و بزرگ و این جمع دری است به معنی ستارۀ روشن. (غیاث). جمع دری که کوکب عظیم نورانی باشد. جمع دری بمعنی کوکب چون در در صفا و درخشندگی. (آنندراج)
جَمعِ واژۀ دری. (ترجمان القرآن جرجانی) (منتهی الارب). ستارگان روشن و بزرگ و این جمع دری است به معنی ستارۀ روشن. (غیاث). جمع دری که کوکب عظیم نورانی باشد. جمع دری بمعنی کوکب چون دُر در صفا و درخشندگی. (آنندراج)
عبدالغفوربن لقمان بن محمد ابوالمفاخر کردری، (منسوب به کردر از نواحی خوارزم) روایت می کند از ابی طاهر محمد بن عبدالله المسبخی المروزی، و اورا تصانیفی است در مذهب ابوحنیفه. از اوست: الانتصارلابی حنیفه فی اخباره و اقواله و المفید و المزید فی شرح التجرید و شرح الجامع الصغیر. وی مدرس مدرسه حدادین حلب بود. وفاتش در 562 هجری قمری است. (معجم البلدان ذیل کردر). رجوع به اعلام زرکلی ج 2 ص 531 شود
عبدالغفوربن لقمان بن محمد ابوالمفاخر کردری، (منسوب به کردر از نواحی خوارزم) روایت می کند از ابی طاهر محمد بن عبدالله المسبخی المروزی، و اورا تصانیفی است در مذهب ابوحنیفه. از اوست: الانتصارلابی حنیفه فی اخباره و اقواله و المفید و المزید فی شرح التجرید و شرح الجامع الصغیر. وی مدرس مدرسه حدادین حلب بود. وفاتش در 562 هجری قمری است. (معجم البلدان ذیل کردر). رجوع به اعلام زرکلی ج 2 ص 531 شود
دهی است از دهستان طبس مسینا از بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 12 هزارگزی باختر درمیان و 8 هزارگزی جنوب راه شوسۀ بیرجند به درح. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان طبس مسینا از بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 12 هزارگزی باختر درمیان و 8 هزارگزی جنوب راه شوسۀ بیرجند به درح. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
احمد بن محمد بن احمد عدوی، مکنّی به ابوالبرکات و مشهور به دردیر. از فاضلان و فقیهان مالکی مذهب مصر که در سال 1127 هجری قمری در عدّی مصر متولد شد و در سال 1201 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: اقرب المسالک لمذهب الامام مالک، منح القدیر در شرح مختصر خلیل، تحفهالاخوان فی علم البیان. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 232 از فهرس دارالکتب و المکتبه الازهریه)
احمد بن محمد بن احمد عدوی، مکنّی به ابوالبرکات و مشهور به دردیر. از فاضلان و فقیهان مالکی مذهب مصر که در سال 1127 هجری قمری در عَدّی مصر متولد شد و در سال 1201 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: اقرب المسالک لمذهب الامام مالک، منح القدیر در شرح مختصر خلیل، تحفهالاخوان فی علم البیان. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 232 از فهرس دارالکتب و المکتبه الازهریه)
هرجایی. آنکه هردم به دری روی آورد. که هردم به در خانه ای رود: آن یکی نوری ز هر عیبی بری وین یکی کوری، گدایی هردری. مولوی. ، بی پایه. بی اساس. بی ربط: دعوی او سرسری بوده ست و سخن او هردری. (جهانگشای جوینی). رجوع به هرجایی شود
هرجایی. آنکه هردم به دری روی آورد. که هردم به در خانه ای رود: آن یکی نوری ز هر عیبی بری وین یکی کوری، گدایی هردری. مولوی. ، بی پایه. بی اساس. بی ربط: دعوی او سرسری بوده ست و سخن او هردری. (جهانگشای جوینی). رجوع به هرجایی شود