جدول جو
جدول جو

معنی دردانه - جستجوی لغت در جدول جو

دردانه
(دخترانه)
در (عربی) + دانه (فارسی) بسیار محبوب و عزیز
تصویری از دردانه
تصویر دردانه
فرهنگ نامهای ایرانی
دردانه
مروارید بزرگ و گران بها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، مروارید یکتا، درّ یتیم، برای مثال سعدی به لب دریا در دانه کجا یابی / در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی (سعدی۲ - ۵۸۸)، کنایه از عزیز، سوگلی
تصویری از دردانه
تصویر دردانه
فرهنگ فارسی عمید
دردانه
(دُ نَ / نِ)
مرکّب از: درد + انه، شبیه به درد. منسوب به درد. (ناظم الاطباء)، چون درد
لغت نامه دهخدا
دردانه
(دُ نَ / نِ)
دانۀ در. یک دانۀ مروارید. (ناظم الاطباء). دانۀ در که مروارید غلطان بزرگ پرآب باشد. (لغت محلی شوشتر- خطی) ، در یکتا. (آنندراج). در یتیم. یتیمه. گوهر یکتا. دانۀ دری تابان و بزرگ:
ماند به سینه و دم طاووس شاخ گل
چون مشک و دردانه درو بر پراکنی.
منوچهری.
دردانۀ عقد عنبرینت
لؤلؤ ز دو چشم من گشوده.
خاقانی.
چو در دریا فتادی از کرانه
مکن تعجیل کآن دردانه گردد.
عطار.
مطلع برج سعادت فلک اختر سعد
بحر دردانۀ شاهی صدف گوهرزای.
سعدی.
صدف را که بینی ز دردانه پر
نه آن قدر دارد که یکدانه در.
سعدی.
سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی.
سعدی.
عشق دردانه ست من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آنجا تا کجا سر برکنم.
حافظ.
دردانه ها اگرچه پراکنده هم نکوست
اما کجا به گوهر منظوم می رسد.
؟ (امثال و حکم).
- دردانه سنج، آنکه دردانه را صرافی کند و بسنجد:
ای درّ برگزیده که غواص کرده ای
در بحر فکر، خاطر دردانه سنج را.
خاقانی.
- دردانۀ نار، قطره ای از خون. (ناظم الاطباء).
، مجازاً، فرزند عزیز. طفل نیکوشمایل. (لغت محلی شوشتر - خطی). نیازی. گرامی:
خاک را جای عروسی است که دردانه در اوست
نونوش عقد عروسانه ببر بربندیم.
خاقانی.
سیاست بین که می کردند ازین پیش
نه با بیگانه با دردانۀ خویش.
نظامی.
- دردانۀ حسن کبابی، در تداول، بچۀ لوس.
- عزیزدردانه، بچۀ سخت عزیز. بچۀ لوس.
، کنایه از معشوق. (لغت محلی شوشتر - خطی) ، سوگلی و عزیز. (ناظم الاطباء). محبوب. بسیار عزیز و بیهمتا:
نیست مستی که مرا جانب میخانه برد
جانب ساقی گلچهرۀ دردانه برد.
مولوی.
سوی منزلها دوید و بانگ داشت
که، که بر دردانه ام غارت گماشت ؟
مولوی.
وه که دردانه ای چنین نازک
در شب تار سفتنم هوس است.
حافظ.
، مروارید سوده که از صافی یا پرویزن بسیار چشمه ریزی رد می کردند و با سرمه برای جلای چشم بکار می بردند. (مثنوی چ نیکلسن). پزشکان و داروسازان قدیم مروارید ناسفته و دیگر جواهرات را سائیده، در سرمه داخل می کرده اند و این نوع سرمه را کحل الجواهر نامند و استعمال مروارید در اقسام سرمه که داروسازان قدیم آنها را کحال گویند، مرسوم بوده است. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
گرچه دردانه به هاون کوفتند
نور چشم و دل شد و دفع گزند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
دردانه
(دُ نَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کازرون، واقع در 36هزارگزی جنوب کازرون و دامنۀ خاوری کوه فامور، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه وراه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دردانه
(دُ نَ)
دختر اسماعیل نیشابوری. وی زنی محدث و متدین و صالح بود و حدیث را از جد بزرگ خود عبدالکریم بن هوار صیرفی و نیز از ابوحامد احمد بن حسن ازهری و دیگران شنید. سمعانی درباره او مطالبی نوشته است: دردانه در دهم صفر سال 530 هجری قمری در نیشابور درگذشت. (از اعلام النساء ج 1 ص 410 از التحبیر سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دردانه
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز
فرهنگ لغت هوشیار
دردانه
((دُ نِ))
مروارید، یکتا، بسیار گرامی
تصویری از دردانه
تصویر دردانه
فرهنگ فارسی معین
دردانه
در، مروارید، سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم، فرید، یکتا، یکدانه، لوس، ننر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
مانند دزدان، نهانی، دور از چشم کسی، یواش و بی سر و صدا، دزدکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندانه
تصویر دندانه
هر چیز شبیه دندان، مثل دندانۀ اره، کنگرۀ سر دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دروانه
تصویر دروانه
سوراخی که در بام خانه درست کنند و از آنجا روی بام بروند، دروار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
مربوط به مردان، کنایه از از روی دلیری، شجاعانه، کنایه از بزرگ، تنومند، کنایه از برتر، کنایه از شجاع
فرهنگ فارسی عمید
سوراخی که در بام خانه کنند و نردبان بر آن گذاشته بالا روند و به زیر آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
بطور دزدی دزدکی
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از بر آمدگی ها و برجستگی های دندان مانند اره و شانه و کلید، برجستگی هر چیز شبیه دندان
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب و مربوط به مردان: حمام مردانه، دلیر شجاع: و اگر مردی را فرستد که دلیر بود و مردانه و آداب سواری نیک داند و مبارز بود سخت صواب باشد، مانند مردان، شجاعانه: ای باخته گوی هنر وساخته تدبیر ای تاخته شاهانه و مردانه ببغداد. (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
((مَ نِ))
منسوب و مربوطه به مردان، مانند مردان، شجاعانه، دلاورانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دندانه
تصویر دندانه
((دَ نِ))
هر چیز شبیه به دندان
فرهنگ فارسی معین
((دَ نِ))
دریچه ای که بر بام خانه درست کنند و از آن جا با نردبان روی بام روند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دروانه
تصویر دروانه
آتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
Larcenous, Larcenously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
Macho, Male
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
мужской
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
偷窃的 , 偷窃地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
чоловічий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
złodziejski, złodziejsko
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
diebisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
злодійський , крадькома
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, męski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, männlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
воровской , воровски
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
machista, masculino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, mannelijk
دیکشنری فارسی به هلندی