جدول جو
جدول جو

معنی دردائیل - جستجوی لغت در جدول جو

دردائیل
(دَ)
نام فرشته و ملکی. (ناظم الاطباء). نام ملکی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
ارمایل. نام پادشاه زاده ای است. آورده اند که دو پادشاه زاده بودند یکی ارمائیل و دیگری کرمائیل و ایشان بواسطۀ خیر خلق الله ، مطبخی ضحاک شدند و از آن دو تن آدمی که ضحاک میفرمود بکشند و مغز سر ایشان را بجهت مارانی که از کتف او برآمده بودند، حاضر سازند، یک تن را آزادمیکردند و بجای مغز سر او مغز سر گوسفند داخل میکردند، و هر گاه چندی جمع میشدند بهر کدام چند گوسفند داده میگفتند که بروید و در دشت و جاهای خراب ساکن شوید. گویند که کردان صحرانشین از اولاد آن جماعتند. (جهانگیری) (برهان قاطع) (سروری) (شعوری) :
دو پاکیزه از گوهر پادشا
دو مرد گرانمایۀ پارسا
یکی نامش ارمایل پیش بین
دگر نام کرمایل پاک دین.
فردوسی.
اما سبب آتش کردن ((سده)) و برداشتن آنست که بیوراسب توزیع کرده بود بر مملکت خویش دومرد هرروزی، تا مغزشان بر آن دو ریش نهادندی که بر کتفهای او برآمده بود و او را وزیری بود نامش ارمائیل نیکدل و نیک کردار، از آن دو تن یکی را زنده یله کردی و پنهان او را بدماوندفرستادی. چون افریدون او را بگرفت، سرزنش کرد و این ارمائیل گفت توانائی من آن بود که از دو کشته یکی را برهانیدمی، و جملۀ ایشان از پس کوه اند. پس با وی استواران فرستاد تا بدعوی او نگرند. او کسی را پیش فرستاد و بفرمود تا هر کس بر بام خانه خویش آتش افروختند، زیراک شب بود و خواست تا بسیاری ایشان پدید آید. پس آن نزدیک افریدون بموقع افتاد و او را آزاد کردو بر تخت زرین نشاند و مسمغان نام کرد ای مه مغان. (التفهیم بیرونی ص 258). رجوع به ارمایل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ارمئیل. شهری است از حدود مکران. شهری است با خواستۀ بسیار و بدریا نزدیک و بر کران بیابان نهاده. (حدود العالم). رجوع به ارمئیل شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
نام ملکی است از ملائکۀ وحی. (حبیب السیر ج 1 ص 115)
لغت نامه دهخدا
(زَ اَ ءِ)
در لهجۀ طبری، مرغ انجیرخوار:
کرگس آمد لاشخوار و، شونه قت بین، هدهد است
زنجیلک دمسیجه و زردائل انجیرخوار.
(نصاب طبری)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
یارافائیل. نام ملکی از ملایک است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
دریایی. منسوب به دریا. بحری. رجوع به دریایی شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
ده کوچکی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 38هزارگزی شمال خاوری بافت و سر راه مالرو رابر به سید مرتضی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام ایلی کرد، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 57)
لغت نامه دهخدا