دردآشامنده. آشامندۀ درد. آنکه جام شرابی را تهی می کند و تا ته آن می آشامد. (ناظم الاطباء). توسعاً شرابخوار: می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کند تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را. سعدی. درین سماع همه ساقیان شاهدروی برین شراب همه صوفیان دردآشام. سعدی. مستی از من پرس و شور عاشقی آن کجا داند که دردآشام نیست. سعدی. آن حریفی که شب و روز می صاف کشد بود آیا که کند یاد ز دردآشامی. حافظ. جمله وحش و طیر مست جام عشق جان هر یک گشته دردآشام عشق. اسیر لاهیجی (از آنندراج). فلک امشب به کام رند دردآشام می گردد عسس رو خواب راحت کن که امشب جام می گردد. ملا فغفور لاهیجانی (از آنندراج)
دردآشامنده. آشامندۀ درد. آنکه جام شرابی را تهی می کند و تا ته آن می آشامد. (ناظم الاطباء). توسعاً شرابخوار: می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کند تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را. سعدی. درین سماع همه ساقیان شاهدروی برین شراب همه صوفیان دردآشام. سعدی. مستی از من پرس و شور عاشقی آن کجا داند که دردآشام نیست. سعدی. آن حریفی که شب و روز می صاف کشد بود آیا که کند یاد ز دردآشامی. حافظ. جمله وحش و طیر مست جام عشق جان هر یک گشته دردآشام عشق. اسیر لاهیجی (از آنندراج). فلک امشب به کام رند دردآشام می گردد عسس رو خواب راحت کن که امشب جام می گردد. ملا فغفور لاهیجانی (از آنندراج)
کسی که به درد و رنج خو گرفته باشد و به درد و رنج کس دیگر پی ببرد، دردمند، برای مثال سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغ دار / گوش گل از نالۀ درد آشنای بلبلان (صائب - لغت نامه - دردآشنا)
کسی که به درد و رنج خو گرفته باشد و به درد و رنج کس دیگر پی ببرد، دردمند، برای مِثال سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغ دار / گوش گل از نالۀ درد آشنای بلبلان (صائب - لغت نامه - دردآشنا)
آشنا و مأنوس با درد. معتاد به درد و رنج. (ناظم الاطباء). واقف و آگاه به سختی و شدت و ناملایم: سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغدار گوش گل از نالۀ دردآشنای بلبلان. صائب (از آنندراج)
آشنا و مأنوس با درد. معتاد به درد و رنج. (ناظم الاطباء). واقف و آگاه به سختی و شدت و ناملایم: سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغدار گوش گل از نالۀ دردآشنای بلبلان. صائب (از آنندراج)
دهی است از دهستان ارسکنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 56هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 17 هزار و پانصدگزی شمال باختری راه شوسۀ جلفا به خوی. آب آن از آق چای و راه آن مالرو است. این ده را پاشاکندی نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ارسکنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 56هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 17 هزار و پانصدگزی شمال باختری راه شوسۀ جلفا به خوی. آب آن از آق چای و راه آن مالرو است. این ده را پاشاکندی نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ارشام. پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسلۀ اشکانیان ارمنستان. وی به سال 38 قبل از میلاد بسلطنت رسید و او را ماآنوسافلول نیز نامیده اند. (ایران باستان ص 2636)
ارشام. پسر ارتاسِس دوم و برادر تیگران اول از سلسلۀ اشکانیان ارمنستان. وی به سال 38 قبل از میلاد بسلطنت رسید و او را ماآنوسافِلول نیز نامیده اند. (ایران باستان ص 2636)