جدول جو
جدول جو

معنی درخید - جستجوی لغت در جدول جو

درخید
(دَ)
گویا محلی است در ماوراءالنهر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
ده کوچکی است از دهستان سبلوئیۀ بخش زرند شهرستان کرمان. واقعدر 30هزارگزی جنوب زرند و 5هزارگزی باختر راه مالروزرند به رفسنجان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
به لغت نبطی، شامل روغن بلسان و بنگ است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بحیرۀ درخوید، بحیره ای کوچک است. (از پارس) نهری از آنجا می آید که به بروآت معروف است. (فارسنامۀابن البلخی ص 154) (از نزههالقلوب مقالۀ 3 ص 240)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان رباطات بخش خرانق شهرستان یزد، واقع در 40هزارگزی جنوب خرانق و 26هزارگزی راه خرانق به اشکذر، با 212 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دُ رَیْ)
مصغر است أدرد را مرخماً. (منتهی الارب). به معنی تقریباً بی دندان. (ناظم الاطباء). رجوع به أدرد شود
لغت نامه دهخدا
(دُ رَ)
ابن صمّۀ جشمی بکری، مکنی به ابوقره. یکی از فرسان و شعرای عرب و از امرای سپاه کفار در غزوۀ حنین. و از دلاوران قبیلۀ هوازن بشمار میرفت و رئیس بنی جشم بود و تقریباً در یک صد جنگ شرکت کرد و در هیچ کدام نگریخت. دریددر عهد اسلام نیز می زیست ولی اسلام نیاورد و در سال هشتم هجرت در غزوۀ حنین به دست ربیعه بن رفیع سلمی به قتل رسید. دیوان او را ابوسعید سکری و ابوعمرشیبانی و اصمعی گرد کرده اند. (از الفهرست ابن الندیم) (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 16). و رجوع به مآخذ ذیل شود: الاغانی و خزانۀ بغدادی و الروض الانف و حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 146 و موشح ص 18 و 41 و 45 و البیان و التبیین ج 1 و امتاع الاسماع ج 1 و العقد الفرید ج 1 و 3 و 6 و عیون الاخبار ج 4 و بلوغ الارب آلوسی ج 2 صص 134- 137
لغت نامه دهخدا