جدول جو
جدول جو

معنی درخواهیدن - جستجوی لغت در جدول جو

درخواهیدن
(تَ کَ دَ)
التماس و درخواست کردن. تقاضا کردن. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : گفت: ای بندۀ نافرمان هرچه گفتم نکردی، یک کار از تو درمیخواهم. گفت: چه خواهی ؟ گفت: ترا بخواهم آراست. (یوسف و زلیخا چ 2 ص 33).
نوح چون شمشیر درخواهید از او
موج طوفان گشت ازو شمشیر جو.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زِ اَدَ گِ رِ تَ)
چیزی بخورد کسی دادن. اشراب. (دهار) ، گنجانیدن. اقحام. و رجوع به خورانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخشاندن. به درخشیدن داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). درخشیدن کنانیدن. پرتو انداختن. (ناظم الاطباء) : ابراق، الاحه، درخشانیدن شمشیر را. زهو، درخشانیدن تیغ. (از منتهی الارب). تکلیل، بدرخشانیدن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ کَ دَ)
خواندن. آواز کردن. پیش طلبیدن: دهگان و پنجگان را همی درخواندندی (به خانه خواب ذوالاعواد) و همی کشتند، تا مهتران سپری شدند. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به خواندن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ پَ سَ دَ)
طلب کردن. استدعاء کردن. درخواست کردن. (ناظم الاطباء) :
نوح چون شمشیر درخواهید از او
موج طوفان گشت از شمشیر او.
مولوی.
، شفاعت کردن. توسط نمودن، آرزو داشتن. آرزوکردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواهیدن
تصویر خواهیدن
خواستن
فرهنگ لغت هوشیار