جدول جو
جدول جو

معنی درخواستنی - جستجوی لغت در جدول جو

درخواستنی(دَ خوا / خا تَ)
قابل درخواست. درخورطلب. تقاضا و تمنا کردنی. طلب کردنی: بنده با خواجه و بونصر بنشیند و آنچه داند در این باب بگوید و مواضعه بنویسد و آنچه درخواستنی است، درخواهد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). اگر رای عالی بیند بنده مواضعتی بنویسد و آنچه درخواستنی است، درخواهد که این سفر نازکتر است. (تاریخ بیهقی ص 666)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درخواستن
تصویر درخواستن
خواستن، خواهش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
خواستن، خواهش، التماس
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رِ تَ)
خواستگاری نمودن و خواهش کردن. (آنندراج). استدعا کردن. عرض نمودن. از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن. خواستن. آرزو داشتن. التماس کردن. (ناظم الاطباء). تقاضا کردن. مسألت. تمنی کردن:
از خداوندخسروان درخواه
تا فرستد ترا به ترکستان.
فرخی.
پیغمبر خود را گفتند: دعا کنی و از خدا درخواه که ما را ملکی فرستد. (قصص الانبیاء ص 146). روزگاری دراز است تا ترا آزموده ام، این شغل را درخواسته باشی بی فرمان و اشارت من. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342). من در مطالعت این کتاب تاریخ از فقیه بوحنیفۀ اسکافی درخواستم تا قصیده ای گفت. (تاریخ بیهقی ص 387). با وزیر در این باب سخن گفته آید هم به تعریض تا درخواهند از ما خطبه ای کردن. (تاریخ بیهقی ص 685). من که بونصرم امانت نگاه داشتم و برفتم و باامیر بگفتم و درخواستم که باید پوشیده بماند و نماند. (تاریخ بیهقی). اگر قاضی بیند درخواهد از امیر تابه دل بسیار خلق شادی افکند. (تاریخ بیهقی ص 41).
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر.
ناصرخسرو.
ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانۀ خلیفه را خدمت کنیم، درخواه تا از این بریدن درخت (سرو کشمیر) درگذرد. (تاریخ بیهق).
چو اندر دوستی آگاهم از تو
بجا آر آنچه من درخواهم از تو.
نظامی.
درخواه کز آن زبان چون قند
تشریف دهد به بیتکی چند.
نظامی.
این نامه به نام از تو درخواست
بنشین و طراز فام کن راست.
نظامی.
خطاب آمد که ای مقصود درگاه
هر آن حاجت که مقصود است درخواه.
نظامی.
مهین بانو جوابش داد کای ماه
بجای مرکبی صد ملک درخواه.
نظامی.
از برکۀ دعا و درخواست حضرت شما خواهد بود... و از حضرت عزت جلت قدرته درخواهیم، باشد که گشایشی پدید آید. (انیس الطالبین ص 118). و من از خدای عزوجل درمی خواهم که ما را به ذکر خود مشغول گرداند. (تاریخ قم ص 15). تحمیل، شغلی از کسی درخواستن. (دهار).
- درخواستن گناه کسی، شفاعت او کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- درخواستن مشکلی، شرح خواستن: استفتاح، درخواستن آنچه بر تو مشکل بود از قرآن. (دهار).
، طلب. طلب کردن. طلبیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تکلیف. (تاریخ المصادر بیهقی) : بازگشت بدانکه مواضعه نویسد و در او شرایط شغل درخواهد. (تاریخ بیهقی ص 381). خواجه... گفت درخواستم تا مردی مسلمان در میان کار من باشد که دروغ نگوید. (تاریخ بیهقی). اگر شرایط درنخواهم و بجای نیارم، خیانت کرده باشم. (تاریخ بیهقی).
چون صبح و شفق دو جام درخواه
شب چون دل عاشقان برافروز.
خاقانی.
درخواستی آنچه بود کامت
درخواسته خاص شد به نامت.
نظامی.
اقتراح، به تحکم درخواستن. (دهار). تکلیف، چیزی از کسی درخواستن که او رااز آن رنج باشد. مراوده، کاری از کسی درخواستن. (دهار). مطالبه، چیزی از کسی درخواستن. (دهار) (المصادرزوزنی)
لغت نامه دهخدا
(نَ خوا / خا تَ)
نامطلوب. نامطبوع. که خواستنی نیست. مقابل خواستنی. رجوع به خواستنی شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا تَ)
که قابل خواستن نیست. که طلب کردن را نشاید. که نباید تقاضا و طلب کرد. که نباید خواست
لغت نامه دهخدا
استدعا کردن خواهش کردن از روی نیاز سوال کردن، تکلیف کردن حکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
خواهش، خواستگاری، استدعا، تمنی، مسالمت، دعا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
تقاضا، تقاضانامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
((دَ. خا))
خواستن، خواهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخواستگر
تصویر درخواستگر
داوطلب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
تقاضا، مطالبه، استدعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
غير مرغوبٍ فيه
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
Appeal, Petition, Application, Solicitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
Inconvenient
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
incommode
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
scomodo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
unbequem
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
inconveniente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
inconveniente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
niewygodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
неудобный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
незручний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
ongemakkelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
ไม่สะดวก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
غیر آرام دہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
असुविधाजनक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
tidak nyaman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
לא נעים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
不便な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
不方便的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
isiyofaa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
불편한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
অস্বস্তিকর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
rahatsız edici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی