جدول جو
جدول جو

معنی درخواست - جستجوی لغت در جدول جو

درخواست
خواستن، خواهش، التماس
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
فرهنگ فارسی عمید
درخواست
خواهش، خواستگاری، استدعا، تمنی، مسالمت، دعا
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
فرهنگ لغت هوشیار
درخواست
((دَ. خا))
خواستن، خواهش
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
فرهنگ فارسی معین
درخواست
تقاضا، تقاضانامه
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
فرهنگ فارسی معین
درخواست
تقاضا، مطالبه، استدعا
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
فرهنگ واژه فارسی سره
درخواست
استدعا، التماس، تقاضا، تمنا، حاجت، خواست، خواهش، نیاز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درخواست
طلبٌ
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به عربی
درخواست
Appeal, Petition, Application, Solicitation
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به انگلیسی
درخواست
appel, application, pétition, sollicitation
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به فرانسوی
درخواست
apelo, aplicação, petição, solicitação
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به پرتغالی
درخواست
আবেদন , আবেদনপত্র , আবেদনপত্র , অনুরোধ
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به بنگالی
درخواست
призыв , заявление , петиция , запрос
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به روسی
درخواست
Berufung, Anwendung, Petition, Aufforderung
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به آلمانی
درخواست
заклик , заява , петиція , запит
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به اوکراینی
درخواست
apel, aplikacja, petycja, prośba
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به لهستانی
درخواست
درخوٰاست، کاربرد
دیکشنری اردو به فارسی
درخواست
اپیل , درخواست
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به اردو
درخواست
ombi, maombi
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به سواحیلی
درخواست
appello, applicazione, petizione, richiesta
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
درخواست
temyiz, uygulama, dilekçe, talep
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
درخواست
호소 , 신청 , 청원 , 요청
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به کره ای
درخواست
訴え , アプリケーション , 請願 , 勧誘
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به ژاپنی
درخواست
ערעור , יישום , עֲצוּמָה , בַּקָשָׁה
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به عبری
درخواست
अपील , आवेदन , याचिका , अनुरोध
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به هندی
درخواست
呼吁 , 应用程序 , 请愿 , 请求
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به چینی
درخواست
อุทธรณ์ , แอปพลิเคชัน , คำร้อง , การร้องขอ
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به تایلندی
درخواست
beroep, toepassing, verzoekschrift, verzoek
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به هلندی
درخواست
apelación, aplicación, petición, solicitud
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
درخواست
permohonan, aplikasi, petisi
تصویری از درخواست
تصویر درخواست
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرخواست
تصویر شهرخواست
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی شیراز، نام یکی از سرداران طبرستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درخواستن
تصویر درخواستن
خواستن، خواهش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ خوا / خا تَ)
قابل درخواست. درخورطلب. تقاضا و تمنا کردنی. طلب کردنی: بنده با خواجه و بونصر بنشیند و آنچه داند در این باب بگوید و مواضعه بنویسد و آنچه درخواستنی است، درخواهد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). اگر رای عالی بیند بنده مواضعتی بنویسد و آنچه درخواستنی است، درخواهد که این سفر نازکتر است. (تاریخ بیهقی ص 666)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
خواستگاری نمودن و خواهش کردن. (آنندراج). استدعا کردن. عرض نمودن. از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن. خواستن. آرزو داشتن. التماس کردن. (ناظم الاطباء). تقاضا کردن. مسألت. تمنی کردن:
از خداوندخسروان درخواه
تا فرستد ترا به ترکستان.
فرخی.
پیغمبر خود را گفتند: دعا کنی و از خدا درخواه که ما را ملکی فرستد. (قصص الانبیاء ص 146). روزگاری دراز است تا ترا آزموده ام، این شغل را درخواسته باشی بی فرمان و اشارت من. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342). من در مطالعت این کتاب تاریخ از فقیه بوحنیفۀ اسکافی درخواستم تا قصیده ای گفت. (تاریخ بیهقی ص 387). با وزیر در این باب سخن گفته آید هم به تعریض تا درخواهند از ما خطبه ای کردن. (تاریخ بیهقی ص 685). من که بونصرم امانت نگاه داشتم و برفتم و باامیر بگفتم و درخواستم که باید پوشیده بماند و نماند. (تاریخ بیهقی). اگر قاضی بیند درخواهد از امیر تابه دل بسیار خلق شادی افکند. (تاریخ بیهقی ص 41).
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر.
ناصرخسرو.
ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانۀ خلیفه را خدمت کنیم، درخواه تا از این بریدن درخت (سرو کشمیر) درگذرد. (تاریخ بیهق).
چو اندر دوستی آگاهم از تو
بجا آر آنچه من درخواهم از تو.
نظامی.
درخواه کز آن زبان چون قند
تشریف دهد به بیتکی چند.
نظامی.
این نامه به نام از تو درخواست
بنشین و طراز فام کن راست.
نظامی.
خطاب آمد که ای مقصود درگاه
هر آن حاجت که مقصود است درخواه.
نظامی.
مهین بانو جوابش داد کای ماه
بجای مرکبی صد ملک درخواه.
نظامی.
از برکۀ دعا و درخواست حضرت شما خواهد بود... و از حضرت عزت جلت قدرته درخواهیم، باشد که گشایشی پدید آید. (انیس الطالبین ص 118). و من از خدای عزوجل درمی خواهم که ما را به ذکر خود مشغول گرداند. (تاریخ قم ص 15). تحمیل، شغلی از کسی درخواستن. (دهار).
- درخواستن گناه کسی، شفاعت او کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- درخواستن مشکلی، شرح خواستن: استفتاح، درخواستن آنچه بر تو مشکل بود از قرآن. (دهار).
، طلب. طلب کردن. طلبیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تکلیف. (تاریخ المصادر بیهقی) : بازگشت بدانکه مواضعه نویسد و در او شرایط شغل درخواهد. (تاریخ بیهقی ص 381). خواجه... گفت درخواستم تا مردی مسلمان در میان کار من باشد که دروغ نگوید. (تاریخ بیهقی). اگر شرایط درنخواهم و بجای نیارم، خیانت کرده باشم. (تاریخ بیهقی).
چون صبح و شفق دو جام درخواه
شب چون دل عاشقان برافروز.
خاقانی.
درخواستی آنچه بود کامت
درخواسته خاص شد به نامت.
نظامی.
اقتراح، به تحکم درخواستن. (دهار). تکلیف، چیزی از کسی درخواستن که او رااز آن رنج باشد. مراوده، کاری از کسی درخواستن. (دهار). مطالبه، چیزی از کسی درخواستن. (دهار) (المصادرزوزنی)
لغت نامه دهخدا
در خواستن خواستن خواهش، نوشته ای که در آن چیزی خواسته یا پیشنهاد شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخواستگر
تصویر درخواستگر
داوطلب
فرهنگ واژه فارسی سره