- دربای
- محتاج الیه، لازم
معنی دربای - جستجوی لغت در جدول جو
- دربای
- ضروری، مورد حاجت، سزاوار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حاجت نیازمندی، ضرورت، سزاواری شایستگی لیاقت، طور روش رسم، ضروری
حکومتی
مایحتاج ضروری، لازم
شغل ومنصب دربان
حافظ، نگهبان، حارس، نگاهدارنده در
باقیمانده
شیر درنده
بیت، خانه، مسکن، عمارت، سرای، بارگاه، امرا
زاغ کبود از پرندگان
دربای، ضروری، مورد حاجت، سزاوار
کسی که جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در
بارگاه، کاخ پادشاهی
امر بر گفتن، یعنی بگو مخفف دراینده، گوینده
زنگ بزرگ که بر گردن چهارپایان ببندند، جرس، پتک، درا
پسوند متصل به واژه به معنای دراینده مثلاً هرزه درای، یاوه درای
پسوند متصل به واژه به معنای دراینده مثلاً هرزه درای، یاوه درای
مسابقه ای که میان دو تیم همشهری برگزار می شود، شهرآورد
لازم بودن
مورد احتیاج بودن
ضروری، مورد حاجت، حاجت
شرم و حیا
شرم حضور ماخوذ به حیا شدن
در برابر خواهش کسی ماخوذ به حیا شدن، شرم حضور داشتن
لازم، واجب، ضروری، در علوم ادبی در دستور زبان فعلی که با فاعل معنای آن تمام می شود و نیازی به مفعول ندارد، پیوسته، ثابت، پایدار
لازم، واجب، ضروری، پیوسته، ثابت، پایدار، برای مثال زهی تن هنر و چشم نیک نامی را / چو روح درخور و همچون دو دیده اندربای (فرخی - ۳۷۲)