- دربان
- حافظ، نگهبان، حارس، نگاهدارنده در
معنی دربان - جستجوی لغت در جدول جو
- دربان
- کسی که جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در
- دربان ((دَ))
- نگهبان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل ومنصب دربان
مداوا، شفا، علاج
پیش مزد باج
نگهبان دژ قلعه بیگی کوتوال دژ دار، هر یک از افراد دژبانی
محتاج الیه، لازم
شیر درنده
بیت، خانه، مسکن، عمارت، سرای، بارگاه، امرا
زاغ کبود از پرندگان
قلعه بان، دژبان
دانستن دانستن به ترفند
دوا و دارو، چاره، مداوا
جمع درص، بچه موش ها بچه گربه ها بچه خرگوش ها بچه خارپشت ها
جمع درس، جامه های کهنه ژنده ها
نگهبان ده کدخدا
جمع جریب، پارسی تازی گشته گری ها گریب ها اندازه ای است
صاحب خر
دیده گاو خوان چهارم از ماهخوان ها (منازل قمر) زبانزد اختر شناسی پییگ
پیر کهنسال، پیر فرتوت
ضروری، مورد حاجت، سزاوار
ظرفی که در آستانۀ پر شدن است
ضربه های متوالی با فواصل زمانی یکسان
ضربان قلب: در علم زیست شناسی زدن قلب، تپیدن دل، تپش قلب
ضربان قلب: در علم زیست شناسی زدن قلب، تپیدن دل، تپش قلب
یکی از منازل قمر مشتمل بر پنج ستاره در برج ثور، ستاره ای در چشم صورت فلکی ثور، عین الثور
دربان، آنکه جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان
قربانی
جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان
قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان
قربانی
جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان
قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
تپیدن تپش، ریمناکی زخم، جدایی انداختن، بد دل شدن، ترسیدن، شتاب کردن، رفتن، خوابانیدن، ماندگاری زدن (مطلق)، زدن قلب تپیدن دل، تپش دل جنبش شریان، دردیست که در آن جستن رگهای جهنده بیشتر شود. یا ضربان قلب. تپیدن دل زدن قلب
راسو جمع ظرابی ظرابین. راسو انگور خوار از جانوران
از ریشه پارسی ربون پیشمزد پیشا دست (بیعانه) آرمون گشاده زبان تازیکان تازیان تازیان پارسی تازی گشته آزمون ربون پیشمزد پیش پرداخت
جمع غراب، زاغان جمع غراب زاغان کلاغان