جدول جو
جدول جو

معنی دراگا - جستجوی لغت در جدول جو

دراگا
(دْرا / دِ)
ملکه دراگا، (1867- 1903 میلادی). همسر الکساندر اوبرنوویچ (شاه صربستان). وی زنی بیوه و از ندمای مادر شاه بود و زندگی گذشتۀ وی به بدی شهرت داشت. الکساندر که به دام عشق او افتاده بود، در سال 1900 میلادی با وی وصلت کرد و این امر در مردم سخت سوء اثر کرد. اقدامات سیاسی آتیۀ شاه، عدم مقبولیت دراگا را مخصوصاً در محافل نظامی شدت داد. در سال 1903 میلادی گروهی از افسران به سرکردگی سرهنگ ماشین (از برادران شوهر اول دراگا) توطئه کردند و کاخ سلطنتی را نظامیان اشغال نمودند و شاه و ملکه را با قساوت بقتل رسانیدند. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درازا
تصویر درازا
درازی، کشیدگی، طول
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
طول. (دانشنامۀ علائی ص 74). درازنا. درازی. کشیدگی. امتداد. مقابل پهنا. خلاف پهنا. بلخ. درازنای. (انجمن آرا). به معنی درازی است چنانکه فراخا به معنی فراخی. (آنندراج). یکی از بعدهای سه گانه است و دو بعد دیگر پهنا و ژرفاست یا عرض و عمق. درازترین بعد هر سطح در مقابل عرض یا پهنا که کوتاهترین بعد آن است: درازای مزگت خانه خدای عزوجل سیصدوهفتاد ارش است. (حدود العالم). خانه مکه را بیست وچهار ارش و نیم درازاست. (حدود العالم). و درازای وی (ناحیت شکی) مقدار هفتاد فرسنگ است. (حدود العالم). دندانقان شهرکیست اندر حصاری مقدار پانصد گام درازای او. (حدود العالم). و این ناحیت (مجفری) مقدار صدوپنجاه فرسنگ درازای اوست اندر صد فرسنگ پهنای. (حدود العالم).
درازا و پهنای آن ده کمند
بگرد اندرش طاقهای بلند.
فردوسی.
سوی درازا یک ماه راه ویران بود
رهی به صعبی و زشتی در آن دیارسمر.
فرخی.
یکی شهر بودش دلارام و خوش
درازا و پهناش فرسنگ شش.
اسدی.
بعدها سه گونه اند یکی درازا و دیگر پهنا، سه دیگر ژرفا. (التفهیم). عادت مردمان چنان رفته است که درازترین بعدی را طول نام کنند، ای درازا. (التفیهم) :
ز هر اوستادی یکی خانه خواست
درازا و پهناش صد گام راست.
شمسی (یوسف و زلیخا).
چون خط دراز است بی فراخا
خطی که درازاش بیکرانست.
ناصرخسرو.
درازا صدوبیست گز. (مجمل التواریخ و القصص). قد قلم به درازا سه مشت باید، دو مشت میانه و یک مشت سر قلم. (نوروزنامه).
بداند زمین را که پست و بلند
درازاش چندست و پهناش چند.
نظامی.
تلم، شکاف در زمین به درازا. (منتهی الارب). قدّ، به درازا بریدن و درانیدن. (دهار)، بلندی. بالا. ارتفاع:
بادام به از بید و سپیدار به بار است
هرچند فزون کرد سپیدار درازا.
ناصرخسرو.
، در تداول، گاه به معنی پهنا آید، چنانکه دیواری پنج ذرع پهنا و دوذرع درازا. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به پهنا در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(دْرا / دِ گُ)
لویس ماریا. حقوقدان آرژانتینی و از رجال آن کشور در اواخر قرن نوزدهم میلادی و صاحب نظریۀ معروف اصل دراگو که در کنفرانس سال 1907 میلادی لاهه بتصویب رسید. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان ژاوه رود بخش رزاب شهرستان سنندج با 710 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، انگور، گردو، زردآلو و میوه های جنگلی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در 48 هزارگزی شمال حاجی آباد و در سر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس. ناحیه ایست جلگه وگرمسیر. سکنۀ آن 152 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن خرما و غلات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه آن شوسه است. مزارع مهدی آباد و زیارت جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درازا
تصویر درازا
طول، کشیدگی، مقابل پهنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراما
تصویر دراما
تازی از یونانی زیستواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درازا
تصویر درازا
درازی، کشیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درازا
تصویر درازا
طول ، قد
فرهنگ واژه فارسی سره
تطویل، طول، کشیدگی، مد
متضاد: پهنا، عرض
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتع
فرهنگ گویش مازندرانی
آستانه ی در، بیرون، خارج از خانه
فرهنگ گویش مازندرانی