جدول جو
جدول جو

معنی دراسمون - جستجوی لغت در جدول جو

دراسمون
سر دردرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
سازمان یا انجمنی که برای اداره کردن رشته ای ورزشی تشکیل شود، اتحادیه ای از سندیکاهای کارگری، در علوم سیاسی اتحادیه ای از چند ایالت که به صورت یک کشور اداره می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراسیون
تصویر فراسیون
گیاهی چندساله با ساقه های سفید پوشیده از کرک، برگ های بیضی شکل، گل های سفید یا بنفش و طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد و برای تقویت قلب و از بین بردن تب و ضدعفونی کردن مجاری تنفس به کار می رود، گندنای کوهی، فراشیون
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
گیاهی است که به عربی صدف الارض گویند و در مؤید گوید: گندنای کوهی است و درکتب طبی نیز چنین است. (آنندراج). نام گندنای کوهی باشد و آن را به تازی حشیشهالکلب و صوف الارض و سندیان الارض خوانند. چون با نمک بر گزیدگی سگ دیوانه (هار) ضماد کنند نافع باشد. و فراسین هم گفته اند و در فرهنگ سروری با شین و بر وزن تراویدن نوشته اند. (برهان). ارجانی گوید: فراسیون گرم است در دو درجه و خشک است در سه درجه. سده های جگر و سپرز را بگشاید و بیماری یرقان را منفعت کند و درد گوش کهنه را تسکین دهد. بدل او در ادویه هم سنگ او سنبل است و ثلثان او اسارون. و تخم معصفر نیم جزو او. (ترجمه صیدنه). فدیه البحراست. (فهرست مخزن الادویه). نباتی است مابین شجر و گیاه و شاخهای بسیار از یک اصل میروید و مربع و با اندک زغب و مایل به سفیدی و برگش به قدر انگشت مهین و مایل به استداره و چین دار و باخشونت و تلخ و تخمش محیط ساق او و بعضی گلش مایل به زردی و بعضی مایل به ازرقی. منبتش خرابها و کوهها و در آخر ثور و اوایل جوزا گل کند و قوتش تا شش سال باقی است. به غایت منقی سینه و شش باشد. از لزوجات و مدر حیض و بول و شیر و عروق و محلل ریاح غلیظ و بلغم غلیظ و با قوت تریاقیه و جالی اعضای باطنی و ظاهری و مقوی آن و مخرج جنین ومشیمه و امثال آن. طبیخ او با شکر و انجیر و عسل و ایرسا، جهت ربو و سرفۀ کهنه و ضیق النفس، و با شربت بنفشه جهت قرحۀ ریه و التیام جراحت آن بی عدیل است. با روغن زیتون و روغن گل جهت درد امعاء و با ادویه مناسب جهت سپرز و پهلو و تهی گاه و سنگ مثانه و خائیدن و بلع کردن آب او جهت قلاع و درد معده مفید باشد. ضماد او جهت جراحات کهنه و داخس و بردن گوشت فاسد زخمها و تحلیل خنازیر و نضج دمل و گشودن آن نافع... و مضر مثانه و گرده به حدی که اکثار او موجب ادرار خون شود و مصلحش کتیرا و عسل و سنبل و نزد بعضی رازیانه پادزهر ضرر اوست و مقوی فعل آن است. قدر شربتش تا سه درهم و بدلش در امراض سینه پرسیاوشان است دو وزن او، و در تحلیل ریاح اسارون و در اسهال لزوجات افتیمون و انیسون است و چون زمین را مغاک کرده به آتش گرم کنند و آتش را برداشته، فراسیون را در او فرش نموده علیلی را که از برودت و ریاح زمین گیر شده باشد بر روی آن بخوابانند و از فراسیون بر آن لحاف کرده پس بپوشانند تا گرمی مغاک بر طرف شود در رفع امراض آن شخص مجرب دانسته اند. و چون در آب انگور فراسیون ریخته سه ماه بگذارند و بعد از آن صاف کنند، شراب مذکور در رفعاورام باطنی و امراض سینه و دفع فضلات و مواد بادره به غایت نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن صص 172-173)
لغت نامه دهخدا
(فِ دِیُنْ)
اتحادیۀ چند کشور. (حییم). دولتی که چند ایالت با هم تشکیل دهند. (وبستر) ، اتحاد. (حییم) ، در تداول فارسی امروز به انجمنی اطلاق می شود که برای تنظیم و نظارت بر امور اجتماعی تشکیل گردد، و بیشتر مورد استعمال آن در کارهای ورزشی است
لغت نامه دهخدا
(دِ)
صاحب موی دراز. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه مویی دراز دارد. مردی بود... فراخ پیشانی و نیکومحاسن و درازموی و درازپشت... (مجمل التواریخ و القصص). اءزب ّ. أشعر. عافی: اغدیدان، درازموی شدن. شعر و شعرانی، مرد دراز و بسیار موی اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
یکی از حکما که در صنعت کیمیا (زرسازی) بحث کرده و به عمل اکسیر تام دست یافته است. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
مشروبی کمی تلخ که از برنج می سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دولتی که چند ایالت با هم تشکیل دهند، انجمنی که برای تنظیم و نظارت بر امور اجتماعی تشکیل گردد و بیشتر مورد استعمال آن در کارهای ورزشی می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گند نای کوهی گیاهی است از تیره نعناعیان که پوشیده از کرکهای پنبه یی مایل به سفید و ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر است که در اماکن مخروب و کنار جاده ها و نقاط بایر غالب نواحی اروپا و شمال افریقا و جزایر قناری در آسیا (از جمله ایران) می روید. ساقه اش راست و منشعب و مایل به سفید و پوشیده از کرکهای پنبه یی و برگهای آن متقابل و ساده و بیضوی است. گلهایش سفید رنگ و به طور مجتمع در کنار برگهای انتهایی قرار دارند. از برگها و همچنین سرشاخه های گلدار آن استفاده دارویی بعمل می آید و در ترکیب شیمیایی آن تانن و مواد چرب و مواد صمغی و یک ماده تلخ به نام ماروبی ئین موجود است. از این گیاه در طبابت به عنوان خلط آور و مقوی قلب و تب بر و اشتها آور و تقویت عمومی و ازدیاد ترشح صفرا و ضد عفونی کننده مجاری تنفسی استفاده می کنند و نیز در معالجه تب نوبه از آن استفاده می شود اسانس گیاه مزبور را جهت معطر کردن آبجو ولیکورهای مختلف به کار می برند حشیشه الکلب فراسیون ابیض گندنای کوهی شافار. یا فراسیون ابیض. فراسیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراسیون
تصویر کراسیون
فرانسوی کند و ساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
((فِ یُ))
اتحادیه ای مرکب از چند کشور یا استان، سازمان یا انجمنی که برای اداره یک رشته ورزشی تشکیل می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرانمون
تصویر فرانمون
شرح، روشن گری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
الاتّحاد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
Federacy, Federation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
fédéralisme, fédération
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
shirikisho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
федерация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
Föderation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
وفاق
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
ফেডারেশন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
สหพันธรัฐ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federasyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
федерація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
連邦制 , 連邦
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
联邦制 , 联邦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
פדרציה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
연방
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
संघ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی