جدول جو
جدول جو

معنی درازسفره - جستجوی لغت در جدول جو

درازسفره(دِ سُ رَ / رِ)
درازخوان. (ناظم الاطباء). سفرۀ طولانی. رجوع به درازخوان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ خُ تَ / تِ)
درازکشیده: مجلخدّ، مرد ستان و درازخفته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ نَ رَ / رِ)
آنکه نره ای دراز دارد، چون: اسب درازنره. (یادداشت مرحوم دهخدا). که شرم بلند و طویل دارد: سملج، مرد دراز و گرد نره. فخور و فیٌخر، اسب بزرگ و دراز نره. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ سَ)
که سری دراز دارد. آنکه سر مایل به درازی دارد. مکوّزالرأس. (یادداشت مرحوم دهخدا). أقبص. قنّور. مسمرطالرأس. مصعتل الرأس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا