دهی است از دهستان جنت رودبار، بخش رامسر شهرستان شهسوار، واقع در 27هزارگزی جنوب غربی رامسر و 6هزارگزی جنت رودبار با 110تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان جنت رودبار، بخش رامسر شهرستان شهسوار، واقع در 27هزارگزی جنوب غربی رامسر و 6هزارگزی جنت رودبار با 110تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
زبان دراز. آنکه زبانی دراز و طویل دارد، سخن آرا و نطاق. (ناظم الاطباء) ، آنکه به صراحت هرچه خواهد بگوید و از کس نهراسد. گستاخ در گفتار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر خواهی دراززبان باشی کوتاه دست باش. (منسوب به انوشروان از قابوسنامه) ، معربد و شورانگیز. (ناظم الاطباء) : سلیطه، زن دراززبان. (از مهذب الاسماء) (زمخشری). سلطانه، سلطانه و سلقه، زن دراززبان. سلعف و سلعفه و سلفع و سلفعه، زن دراززبان بی باک شوخ روی. (منتهی الارب). سلاطه، دراززبان گردیدن. (از منتهی الارب)
زبان دراز. آنکه زبانی دراز و طویل دارد، سخن آرا و نطاق. (ناظم الاطباء) ، آنکه به صراحت هرچه خواهد بگوید و از کس نهراسد. گستاخ در گفتار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر خواهی دراززبان باشی کوتاه دست باش. (منسوب به انوشروان از قابوسنامه) ، معربد و شورانگیز. (ناظم الاطباء) : سلیطه، زن دراززبان. (از مهذب الاسماء) (زمخشری). سَلَطانَه، سِلِطانَه و سِلقَه، زن دراززبان. سَلعَف و سَلعَفَه و سَلفَع و سَلفَعَه، زن دراززبان بی باک شوخ روی. (منتهی الارب). سَلاطه، دراززبان گردیدن. (از منتهی الارب)
مأخوذ از یونانی تراپزیون. طارمی. دارابزین. دارافزین. نرده. جلفق. (تاج العروس). حلفق. تفاریج. محجر و شبکۀ اطراف باغ و خانه. (ناظم الاطباء). ج، درابزینات. و رجوع به درابزینات شود: فلماتم بناؤهانقش علی دائره الدرابزین. (معجم البلدان ج 4 ص 68)
مأخوذ از یونانی تراپزیون. طارمی. دارابزین. دارافزین. نرده. جلفق. (تاج العروس). حلفق. تفاریج. محجر و شبکۀ اطراف باغ و خانه. (ناظم الاطباء). ج، درابزینات. و رجوع به درابزینات شود: فلماتم بناؤهانقش علی دائره الدرابزین. (معجم البلدان ج 4 ص 68)