جدول جو
جدول جو

معنی درازانگل - جستجوی لغت در جدول جو

درازانگل
(دِ اَ گُ)
درازدست. دارندۀ دستی دراز. صفت درازدست و درازانگل مکرراً در اوستا درغوبازو و درغوانگشت آمده و از این صفت بازوان کشیده و انگشتهای بلند و باریک که یک قسم زیبایی است، اراده شده است. (فرهنگ ایران باستان ص 77). و رجوع به درازدست شود
لغت نامه دهخدا
درازانگل
(دِ اَ گُ)
لقب کی بهمن پسر اسفندیار، واو را با اردشیر (464- 424 قبل از میلاد) که پنجمین پادشاه خاندان هخامنشی است یکی دانسته اند. رجوع به درازدست در همین لغت نامه و فرهنگ ایران باستان ص 77 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ اَ گُ)
درازانگشتان. آنکه انگشتان دراز دارد. دارندۀ انگشتان طویل: (مردم سودان) سطبرلب و درازانگشتان و بزرگ صورت باشند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
درازمنقار: قعقع، مرغی است درازنول و درازپای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان بالا خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 13هزارگزی جنوب آمل و یکهزارگزی غرب راه شوسۀ آمل به لاریجان با 340 تن سکنه. آب آن از تجرود هراز تأمین میشود و محصول آن برنج و مختصر غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
درازنج. نام قریه ای از چغانیان. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا