جدول جو
جدول جو

معنی درابس - جستجوی لغت در جدول جو

درابس
(دُ بِ)
شتر سطبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارابس
تصویر ارابس
گیاهی از تیرۀ چلیپاییان، با ساقه و برگ های کرک دار، به انواع مختلف، تره تیزک کوهی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ بی ی)
نسبت به دارابجرد. (المعرب جوالیقی ص 154). رجوع به دارابجرد شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ را)
دروازه بان. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب، واقع در 18هزارگزی شوسۀ سراب به اردبیل. جلگه ای، معتدل و دارای 693 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ درب. (منتهی الارب). رجوع به درب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ غَ رُ)
بر یکدیگر خواندن مطلبی را، خواندن و مطالعه کردن کتابها را، آمیختن با گناهان. (از اقرب الموارد). مدارسه. و رجوع به مدارسه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ غَ غُ)
کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب). کوفتن خرمن. (تاج المصادر بیهقی). کوفتن گندم را با خرمن کوب. (از اقرب الموارد) ، سخت گرگین و قطران مالیده شدن شتر، کهنه کردن جامه. (از منتهی الارب). درس. و رجوع به درس شود
لغت نامه دهخدا
(دُ بِ)
ناوناوان و خرامان در رفتار. (منتهی الارب). درامج
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُ بَ)
دلیری بر حرب و بر هر کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ را بَ / بِ)
درابه. تخته ای است که آسیابانان در پیش آب گذارند تا آب بطرف دیگر نرود و آن را دردابه و دررادۀ آسیا نیز گویند. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
حرف مشرقی. (این لغت و معنی و لاتینی آن در یادداشتهای مرحوم دهخدا آمده است بدون شرحی). رجوع به حرف مشرقی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، واقع در 27هزارگزی خاوری دیواندره و کنار رود خانه ول کشتی، با 250 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه تأمین میشود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ فِ)
لغت شامی است و فارسی آن شفتالو. (از الفاظالادویه). دراقن نیز گویند به لغت اهل شام، و آن خوخ است. (از اختیارات بدیعی). صاحب برهان قاطع این صورت را آورده و بدان شفتالو و خوخ معنی داده و این غلطاست، اصل دراقن است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در حاشیۀ برهان قاطع در این مورد چنین آمده است: درافس و درافق که هر دو لغت در متن کتاب مصنف به معنی شفتالوکه به عربی خوخ گویند، آورده بصورت کذائی با تصریح و بیان حروف بطریق مذکور در جمیع نسخ موجوده که عدد آن به دوازده می رسد یافت شد، و این غلط فاحش است از او، چه صحیح بدین معنی دراقن با قاف و نون است. چنانکه صاحب قاموس گوید: الدراقن کعلابط و یشدد، المشمش والخوخ شامیه. و همچنین گولیس نیز از ابن بیطار دراقن بضم دال و تشدید را و کسر قاف و نون در آخر نقل نموده. صاحب تحفه نیز گفته: دراقن به لغت شام اسم خوخ است، و همانا سبب افتادن مصنف در این غلط فاحش عدم مبالات اوست در تحقیقات لغات، چه قاف را فاء و نون آخر را قاف و گاهی سین خوانده بزعم خود دو لغت قرار داده و الله اعلم بالصواب. (از حاشیۀ نسخۀ برهان چ کلکته حکیم عبدالمجید 1834 میلادی). و رجوع به دراقن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هَِ)
سختی ها. (منتهی الارب). سختی ها و بلاها. (ناظم الاطباء). شداید. (اقرب الموارد). درهوس. و رجوع به درهوس شود
لغت نامه دهخدا
(دُ هَِ)
بسیارگوشت از هر فربه و لحیم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سخت. (منتهی الارب). شدید و سخت از مردان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شیر درنده. (منتهی الارب). اسد. (اقرب الموارد) ، سگ گزنده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مخفف داربست و به معنی آن
لغت نامه دهخدا
لاتینی گیاهی از تیره چلیپاییان تره تیزک کوهی گیاهی از تیره چلیپائیان که گونه های متعدد دارد. بعضی گونهایش یکساله و بعضی دائمیند و در بعضی گونه ها ساقه و برگها کرک دارند. این گیاه و دیگر گونه هایش بیشتر در دامنه های آلپ و کوههای قفقازیه در نواحی سردسیر و یا معتدل میرویند: ارابس ابیص تره تیزک کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراس
تصویر دراس
گندمکوبی خرمن کوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراب
تصویر دراب
جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درباس
تصویر درباس
شیر درنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درابت
تصویر درابت
دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درابه
تصویر درابه
دلیری بر حرب و بر هر کار
فرهنگ لغت هوشیار
از روستاهای بین نکا و بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی