- دراب
- جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
معنی دراب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلیری بر حرب و بر هر کار
دلیری
ستور رام شتر رام، جمع درب، از ریشه پارسی دروازه ها جمع درب دروازه ها
گندمکوبی خرمن کوبی
طویل طولانی، طولی شکل
سخن چین، درج کننده
جمع دره، مروارید ها
زاغ کبود از پرندگان
امر بر گفتن، یعنی بگو مخفف دراینده، گوینده
روباه، جمع درن، ریمناک ها، جامه های کهنه
نمایشنامه و داستانی که موضوع آن غم انگیز و شادی بخش باشد زشت رفتار، قبیح
درک کننده، نیک دریابنده دریابنده پیاپی پشت همی کسی که امور را دریابد نیک دریابنده. یا دراک فعال صفت موجود زنده است
می، پاد زهر، جمع درقه، سپرها
آب زیادی که محوطه وسیعی را فرا گرفته و باقیانوس راه دارد بحر. یا دریای اخضر اخضر، (تصوف) هستی وجود
زن شبرو
آوای دهل گلوله ای مرکب از عطریات که آنرا بر دست گیرند و گاه گاه بو کنند شمامه، هر میوه خوشبو، گیاهی است از تیره کدوییان دارای میوه ای کوچک و گرد و خوشبو و زرد رنگ شبیه به گرمک که خطوط سبز یا سفید دارد شمام درداب
مزاح کننده، شوخی کنند
زهر
ویران، نابسامان
عضو بدن
چهار پایان، حیوانات بارکش
توشه دان کشتی بی بار
جنگ کردن
ویران شدن، ویرانی
آله (عقاب)، خوگر ، باز آینده، تبیره زن
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
گای گاییدن
خاک، زمین نرم
آشامیدنی، نوشیدنی آب
جنگ کردن، جنگ، کارزار
دستنبو، میوه ای خوش بو، زرد رنگ و شبیه گرمک که خط های سبز و سفید دارد، بوتۀ این گیاه که شبیه بوتۀ گرمک است، درداب، میوه و هر چیز خوش بو که برای بوییدن در دست بگیرند