- درآموزاندن (پَ شَ / پِ شِ زَ دَ)
درآموختن. آموختن. آموزاندن. فرادادن. یاد دادن. تعلیم: اکنون آن مناحیس زایل می شود، من او را قبول کنم و جمله علوم در آموزم. (سندبادنامه ص 46).
پس آنگه گفت کاین آواز دلسوز
چه آواز است رازش در من آموز.
نظامی.
تشریح نهاد خود درآموز
کاین معرفتی است خاطرافروز.
نظامی.
مکن شوخی وفاداری درآموز
ز موش دام در زاغ دهن دوز.
نظامی.
دگر باره بگفتش کای خردمند
طبیبانه درآموزم یکی بند.
نظامی.
درآموزد از رای و تدبیر خویش
به ما چیزی از علم اکسیر خویش.
نظامی.
من آنم که در شیوۀ طعن و ضرب
به رستم درآموزم آداب حرب.
سعدی.
رجوع به درآموختن شود
پس آنگه گفت کاین آواز دلسوز
چه آواز است رازش در من آموز.
نظامی.
تشریح نهاد خود درآموز
کاین معرفتی است خاطرافروز.
نظامی.
مکن شوخی وفاداری درآموز
ز موش دام در زاغ دهن دوز.
نظامی.
دگر باره بگفتش کای خردمند
طبیبانه درآموزم یکی بند.
نظامی.
درآموزد از رای و تدبیر خویش
به ما چیزی از علم اکسیر خویش.
نظامی.
من آنم که در شیوۀ طعن و ضرب
به رستم درآموزم آداب حرب.
سعدی.
رجوع به درآموختن شود
