جدول جو
جدول جو

معنی دخسندین - جستجوی لغت در جدول جو

دخسندین
خوابانیدن، به زمین بردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ فَ)
نام قریه ای از قراء بخارا و از آنجاست ابوابراهیم عبداﷲ دخفندونی ملقب به حمول. وی از محمد بن سلام و ابی جعفر سندی و از وی محمد بن صابر روایت داردو به سال 273 هجری قمری گذشته است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ دَ)
تثنیۀ سند. دو سند
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ دَ)
لقبی است برای سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی، دو تن از علمای اوان نهضت مشروطیت ایران. (یادداشت مؤلف). رجوع به سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی شود
لغت نامه دهخدا
خوابانیدن، به زمین زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رساندن، فرستاندن روانه ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
خم کردن اجسام و اشیا منعطف، جلوگیری کردن از فتنه و آشوب
فرهنگ گویش مازندرانی
خواباندن، از کار افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
خواباندن
فرهنگ گویش مازندرانی
خواباندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی