معنی دخس - جستجوی لغت در جدول جو

دخس

لغت نامه دهخدا

دخس

لغت نامه دهخدا

دخس

لغت نامه دهخدا

دخس

تصویری از دخس — تصویر دخس

فرهنگ لغت هوشیار

دخس

فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دخل — تصویر دخل

در آمد، چیزی که حاصل شود

فرهنگ لغت هوشیار

کاردی چون کمان که بدان کشت و درو میکنند، جهت زراعت و کشت بکار میرود

فرهنگ لغت هوشیار

سیاه، دوساب شیره گروه مردم بسیار بارانی آسمان بارانی شیره خرما دوشاب خرما، شیره انگبین

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخو — تصویر دخو

دهخدا کد خدا، ساده لوح کودن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخن — تصویر دخن

ارزن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخم — تصویر دخم

دخمه، مقبره، سردابه که مرده را در آن جای دهند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخش — تصویر دخش

ابتدا کردن کار باشد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ژخس — تصویر ژخس

برق، قوس و قزح

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخرس — تصویر دخرس

دانا کاردان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخر — تصویر دخر

از ریشه پارسی به شیوه ی} قلب {خرد، خرد شدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخت — تصویر دخت

دختر، فرزند ماده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخاس — تصویر دخاس

زره ریز باف، شمار بسیار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دحس — تصویر دحس

دردی که ناخن ازو بیفتد، تباه کردن میان قومی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخز — تصویر دخز

بسیار سخت، گای (جماع)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دنس — تصویر دنس

نا کس و بی غیرت و بیقدر و حقیر و فرومایه پلیدی، ریم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دهس — تصویر دهس

نو رسته

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دوس — تصویر دوس

نام قبیله و پدر قبیله ای از عرب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دیس — تصویر دیس

شبیه، مانند، همتا بشقاب دراز و بزرگ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دلس — تصویر دلس

ظلمت، تاریکی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دمس — تصویر دمس

چرکین تن لاشه نهنبیده پنهان شده

فرهنگ لغت هوشیار

چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب و یا از خارج کتاب باشد، خواندن کتاب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخی — تصویر دخی

تاریکی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخیس — تصویر دخیس

بسیار، زیر خاکی، آگنده، در هم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بخس — تصویر بخس

کم واندک، ناقص

فرهنگ لغت هوشیار

گدازش کاهش بدن، تافتن دل از غم و غصه، گدازش موم و پیه و روغن از حرارت، چروک خورده و پیر شده چون پوست دست و پا در آب گرم یا آفتاب کنجل ترنجیده پژمرده، پژمرده از نیستی و غم، گداخته، مزروع بی آب حاصل آمده، ناقص. عشوه ناز، خرام

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اخس — تصویر اخس

خسیس تر، پست تر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تخس — تصویر تخس

بچه شرور و شیطان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از درس — تصویر درس

آموزه

فرهنگ واژه فارسی سره

بخوابان، سیخ کردن

فرهنگ گویش مازندرانی

حالت خمیده، دولا شده

فرهنگ گویش مازندرانی