جدول جو
جدول جو

معنی دخرآباد - جستجوی لغت در جدول جو

دخرآباد
(دَ خَ)
دهیست از بخش کوهپایه شهرستان اصفهان. در ده هزارگزی شمال خاور کوهپایه و چهارهزارگزی شمال جادۀ یزد واقع است. کوهستانی است و 448 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ)
نسبتی به صخرآباد
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام قریه ای است از قرای مرو و در دو فرسخی آن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
یکی از بخشهای یازده گانه شهرستان یزد. واقع در باختراین شهرستان بحدود و مشخصات زیر: حدود: از شمال به بخش اردکان، از جنوب به بخش تفت و نیزار، از خاور به بخش اشکذر و از باختر بدشت نمک. وضع طبیعی: این بخش در قسمت خاور کوهستانی و در قسمت باختر بدشت نمک مربوط است و کوههای آن عبارتند از: 1-کوه دوله در جنوب باختر خضرآباد. 2-کوه زسنگ و کوه چادز در باختر. 3-رشته کوه کشکوه، در مرکز این بخش که از جنوب بطرف شمال ادامه دارد. 4- در قسمت جنوب باختری این بخش در دهستان ندوشن ارتفاعات سنفردی دیده میشود که عبارتند از: کوه مادن به ارتفاع 650 متر و کوه خطاب به ارتفاع 640 متر و چاهکوه به ارتفاع 565 متر. هوای بخش در قسمت کوهستانی، یعنی در خاور معتدل و در قسمت باختری دهستان ندوشن نسبتاً گرم و آب مزروعی قراء از قنوات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و مختصری گله داریست و صنایع دستی محلی کرباسبافی است. بیشتر قراء این بخش بوسیلۀ راههای فرعی و مالرو بیکدیگر مربوطاند و در فصل خشکی ببعضی از قراء اتومبیل می توان برد. و راه ماشین رو ندوشن به ابرقو از گردنۀ پرپای رشته ارتفاع کشکوه گذشته و از کنار رودخانه لرد به ابرقو منتهی میشود. رودخانه های مهم آن عبارتند از: رود شلگون و رود خانه عرب که در فصل بارندگی از ارتفاعات خاوری این بخش جاری شده به باطلاق و شوره زارهای ابرقو فرومی روند. این بخش از دو دهستان بشرح زیر تشکیل شده: 1- دهستان کذاب با 10 آبادی و 2908 تن سکنه. 2- دهستان ندوشن با 8 آبادی بزرگ و کوچک که جمعیت آن 4368 تن و مذهب اهالی شیعه و زبان مادری آنها فارسی است. شرح هر یک از ده و دهستانهای بالا در جای خود می آید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
دهی است جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم، واقع در 18هزارگزی شمال خاوری کهک و سه هزارگزی انجرود سر راه قم به کاشان. این ده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای سردسیری و 940 تن سکنه. آب آن از دو رشته قنات و محصول آن غلات و پنبه و پیاز و سبزی و انار و انجیر و صیفی است. شغل اهالی زراعت و کرباسبافی و راه مالرو است ولی از طریق انجرود می توان ماشین برد. قلعۀ قدیمی بنام گبری در آن وجود دارد. مزرعۀ چانه سر و لادره و گنداب جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
نام آتشکده ای در تبریز. (فرهنگ جهانگیری) ، آذربایجان، تبریز
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد در 9000گزی شمال بوکان و 1500 گزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب، جلگه، معتدل و مالاریائی است، 120 تن سکنه دارد، آب آن از سیمین رود، محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی جاجیم بافی است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 907 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، درکنار راه مالرو دستگرد به پرچل، کوهستانی و سردسیر، آب آن از قنات و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، چغندرو پنبه است، 253 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی پارچه بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان شاپور، بخش مرکزی شهرستان کازرون فارس. این ده در 17هزارگزی شمال باختری کازرون و یک هزارگزی شوسۀ کازرون به فهلیان، در جلگه واقع است. آب و هوای آن آب و هوای مناطق گرمسیری و مالاریایی است و بدانجا 174 تن سکنۀ شیعی مذهب و فارسی زبان سکونت دارند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام قدیم ده نمونه و سرمشقی. دهی از دهستان یاطری بخش گرمسیر شهرستان دماوند. واقع در 13000 گزی خاور گرمسار. سکنه 400 آب از حبله رود. محصول آن غلات، بنشن و پنبه و انگور و انار و انجیر. شغل مردمش زراعت و راه آن شوسه است. تلفن خصوصی دارد. این ده مرکز قراء خالصۀ دولتی بخش گرمسار که بالغ بر 22 ده است میباشد. نام اولیه آن ده نمونه و سرمشقی بوده است و فعلاً داورآباد نامیده میشود و علت این است که مرحوم داور در مورد آبادی قراء خالصه جدیت و سعی مینمود و این ده را برای نمونه آباد کرد و انواع اشجار و بذرهای مرغوب در این جا بوسیلۀ متخصصین کشاورزی بعمل آورد. اصول ساختمان آن اساسی و چهار خیابان و دارای باغ ملی و ساختمان روستائی قابل اهمیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان انقورات بخش حومه شهرستان بیرجند. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و زعفران است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان بادرود بخش نطنز شهرستان کاشان در 32هزارگزی شمال نطنز. دارای 1100 تن سکنه است. آب آن از چهار رشته قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
آباد کردۀ دیو. آباد از دیو، جن دار و جنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ظَ فَ ری یَ)
قریه ای است به چهارفرسنگی جنوب شیراز، محله ای است در همدان، نام محلی کنار راه سنندج و ساوجبلاغ میان دیوان دره و گول تپه در 108000گزی سنندج
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان صالح آباد است که در بخش جنت آباد شهرستان مشهد واقع است و 126 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان نقاب است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 611 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی است و 671 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از بخش کنگی شهرستان زابل است که 400 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان عربخانه. بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 57هزارگزی شمال باختری شوسف و سه هزارگزی شمال کلاته نو. ناحیه ای است واقع در دامنه گرمسیر. دارای 276 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بنشن. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو است. باصطلاح محلی حسرآباد نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان سیاه رود و محمودآباد در 323/5هزارگزی تهران
لغت نامه دهخدا
(خِ دِ)
دهی است از دهستان دینوربخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه. واقع در 25هزارگزی شمال باختری صحنه و یک هزارگزی باختر شوسۀ کرمانشاه به سنقر. این ناحیه در دامنۀ کوه واقع و هوایش سرد و دارای 75 تن سکنه میباشد که کردی و فارسی زبانند. آب آن رودخانه کرتویچ است. اهالی آن بکشاورزی گذران میکنند و محصولاتش: غلات و حبوبات و توتون می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
ده از دهستان ایزدموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 18هزارگزی باختر اردبیل و 10هزارگزی راه شوسۀ اردبیل به تبریز. کوهستانی، معتدل، و بر حسب سرشماری 1335 دارای 200 تن سکنه است. آب از رود آغ امام. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران، چهارهزارگزی خاور تجریش، در دامنه سردسیر، 367 تن سکنه دارد، آب از چشمه سار کوهستانی و قنات، محصول آن غلات، مختصر بنشن، میوه جات مختلف، شغل اهالی زراعت، کسب، باغبانی، راه شوسه به تجریش دارد، شاه آباد که بیمارستان مسلولین در آن واقع است مجاور دارآباد و جزء دارآباد منظورشده است، در این بیمارستان 800 الی 1000 نفر مریض معالجه میشوند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 86)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
قریه ای است از قرای مرو منسوب به صخربن عبدالله بن بریده بن حصیب اسلمی و در آن جماعتی بوده است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان مهتاب رستاق بخش صیدآباد شهرستان دامغان واقع در 8 هزارگزی جنوب صیدآباد و 6 هزارگزی ایستگاه امروان. ناحیه ای است واقع در جلگه، معتدل و دارای 400 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوب، پنبه، بادام و انگور است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. یک دبستان دارد. از ایستگاه سرخده اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان، 98 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین می شود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جای در فراوان
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان نقاب است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 388 تن سکنه دارد، مزار پیر خواجه نجم الدین در این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، رجوع به تاریخ غازان چ کارل یان ص 19 و 20 شود
شهری است در اقصای بنگاله، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان مازول بخش حومه شهرستان نیشابور با 526 تن سکنه. آب از قنات. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد با 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه پیر محمدشاه و محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، شتافتن شتر ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتافتن و پیش افتادن ناقه. (از اقرب الموارد) ، وقت برکنده شدن موی. (ناظم الاطباء). رسیدن وقت افتادن موی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام قریه ای است به ناحیت جوین. (یادداشت مؤلف). ده کوچکی است از دهستان قهاب رستاق صیدآباد دامغان در 12 هزارگزی جنوب صیدآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به فهرست اعلام حبیب السیر ج 1 ص 504 و نزهه القلوب ج 3 ص 150 و 174 و شدالازار ص 221 و459 و تاریخ مغول عباس اقبال ص 467 شود، باد شمال. (دزی ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش فهرج شهرستان بم است. 892 تن سکنه دارد. محصول آن حنا و خرماست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، مجلس دلگشا و جای آسایش و آرام. (برهان قاطع) (هفت قلزم). مجلس دلگشا. (فرهنگ سروری). جای آرام چون باغ و خانه و مجلس. (شرفنامۀ منیری) :
چو آراست آن باغ بدرام را
برافروخت روی دلارام را.
نظامی.
- بدرام کردن، آراسته و دلگشا کردن:
بهرای گنجش چو بدرام کرد
بپهلو زبانش هری نام کرد.
نظامی.
ارسطوش فرزند خود نام کرد
بتعلیم او خانه بدرام کرد.
نظامی.
، خرام. (برهان) (هفت قلزم) ، همیشه و مدام. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (هفت قلزم). همیشه و جاوید. (انجمن آرا) :
ز روزگار وفادار دولتت بدرام.
مختاری (از انجمن آرا).
و رجوع به پدرام شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان نقاب بخش جغتای است که در شهرستان سبزوار واقع است. دارای 350 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام نیمی از شهر گرگان و نام نیمۀ دیگرش شهرستان است. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه شهرستان مشهد و چهارهزارگزی مشهد واقع است و 139 تن سکنه دارد. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بن شن. شغل اهالی آن زراعت، مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دژ آباد
تصویر دژ آباد
خشمگین غضبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذرآباد
تصویر آذرآباد
آتشکده
فرهنگ لغت هوشیار