جدول جو
جدول جو

معنی دختری - جستجوی لغت در جدول جو

دختری
مربوط به دختر، دختر بودن، پردۀ بکارت، در علم زیست شناسی بافت نازکی در دهانۀ مهبل که بر اثر رابطۀ جنسی، فشار یا ضربۀ شدید پاره می شود
تصویری از دختری
تصویر دختری
فرهنگ فارسی عمید
دختری
دوشیزگی بکارت دختره
تصویری از دختری
تصویر دختری
فرهنگ لغت هوشیار
دختری
((دُ تَ))
دوشیزگی، بکارت
تصویری از دختری
تصویر دختری
فرهنگ فارسی معین
دختری
بکارت، دوشیزگی، عذرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دختری
فتاةً
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به عربی
دختری
Daughterly
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دختری
filial
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دختری
kama binti
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دختری
بیٹیوں جیسا
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به اردو
دختری
কন্যা ধরনের
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به بنگالی
دختری
แบบลูกสาว
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به تایلندی
دختری
娘らしい
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دختری
kız evladı gibi
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دختری
딸 같은
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به کره ای
دختری
בתי
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به عبری
دختری
पुत्री
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به هندی
دختری
seperti putri
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دختری
dochterlijk
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به هلندی
دختری
filial
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دختری
filiale
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دختری
filial
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دختری
女儿般的
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به چینی
دختری
córkowy
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به لهستانی
دختری
дочірній
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دختری
Tochter-
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به آلمانی
دختری
дочерний
تصویری از دختری
تصویر دختری
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دخترو
تصویر دخترو
دخترک، دختر کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخترک
تصویر دخترک
دختر کوچک، دخترچه، دختره
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به دفتر: کارهای دفتری، اسناد پیش نویس که در دفتر تنظیم میگردد (صفویه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختری
تصویر اختری
منسوب به اختر منجم فال گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بختری
تصویر بختری
خوشخرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکتری
تصویر دکتری
دکتر بودن اجتهاد دکترا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخترگی
تصویر دخترگی
دوشیزگی، بکارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
Clerkly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دفتری
تصویر دفتری
канцелярски
دیکشنری فارسی به روسی